نام حضرت یحیی (ع) در قرآن بيشتر در ضمن داستان پدرش زكريا آمده است؛ مـانـنـد: سـوره عـمـران، انـعـام، مـريـم و انبياء و تنها در سوره مريم به طور جداگانه فـضـيلت هايى از يحيى ذكر شده و برخى از موهبت ها و و الطاف الهى به آن حضرت نام بـرده شـده اسـت.
نـام زكـريـا در چـهار سوره از قرآن كريم ذكر شده كه به ترتيب عبارتند از سوره هاى آل عمران، انعام، مريم و انبيا. در سوره انعام فقط به ذكر نام آن حضرت، ولى در آن سه سوره ديگر، شمه اى از احوالات او نيز ذكر شده است.
در سوره آل عـمـران،داسـتـان كـفـالت آن حـضـرت از مريم دختر عمران و مادر عيسى ذكر شده است
خـداونـد در مـورد قـوم يـونـس مـى فـرمايد: چرا نبود قريه اى كه مردم آن (هنگام مشاهده عـذاب) ايـمـان آورنـد و ايـمان آوردنشان به آن ها سود دهد، مگر قوم يونس كه چون ايمان آوردنـد، عـذاب خـوارى و ذلّت را از آن هـا بـر طـرف نـمـوده و تـا مـدتى از زندگى بهره مندشان كرديم.
نـام سـليـمـان در تـاريـخ بـه عـنـوان پـيـغـمـبرى رئوف و سلطانى دادگستر و حكمرانى فرزانه ثبت شده است. اكثر مورخان نوشته اند: هنگامى كه داود آن حضرت را به جانشينى خود برگزيد، از عمر سـليـمـان بـيش از سيزده سال نگذشته بود.
بـنـى اسـرائيـل پـس از يـوشـع بـن نـون دچـار اخـتـلاف و كـشـمـكـش ى بـه تعبير جامه تر دچار نـافـرمـانـى و مـعـصـيـت الهـى شـدند و دشمنان آن ها ـ كمه در كمين بودند ـ از اين فرصت اسـتـفـاده كـرده و انـدك انـدك قـسمتى از شهرها و زمين هايى را كه در دستشان بود از آن ها گرفتند.
مروری بر زندگینامه پیامبران بنی اسرائیل پس از حضرت موسی (ع) از جمله: يوشع بن نون، داستان بلعم بن باعور، كالب بن يوفنا، حزقيل، الياس ـ اليا، يَسَع، ذوالكفل
قـبـل از پـرداخـتـن بـه زنـدگـى مـوسـى لازم اسـت بـه طـور اخـتـصـار وضـع بـنـى اسـرائيـل را در كـشـور مصر از نظر بگذرانيم و از مشكلاتى كه داشتند و شكنجه و آزارى كـه از قـبـطـيـان و فـرعـون زمـان خـود مـى ديـدنـد، اطـلاع يـابـيـم، سـپـس بـه شـرح حال موسى و هارون بپردازيم.
دربـاره نـام و نـسـب شـعـيـب مـيـان تـاريـخ نـويـسـان اخـتـلاف اسـت. ابـن اثـيـر در كـتـاب كـامـل التـواريـخ نـقـل مـى كـنـد كـه برخى نام آن حضرت را يثرون ذكر كرده و بـرخـى هـمـان شـعـيـب نـوشـتـه انـد. در لغـت نـامـه دهـخـدا نقل شده كه نام اصلى آن حضرت را يثرن و به فارسى بويب گويند.
آريانها شعبه اوّل از شاخه بزرگ مردمان هند و اروپائى اند. موطن اصلى آريانها محققا معلوم نيست كجا بوده و نيز صحيحا نميدانيم از چه راههائى مهاجرت كرده به هند و آسياى غربى وارد شده اند. اين ملل در تاريخ مشرق قديم داراى اهميت اند.
حفريات سوريّه مي بايست خيلى طرف توجه باشد، زيرا محل هائى كه در تورية ذكر ميشود غالبا در فلسطين يا در اين صفحه است. باوجوداين حفريّات و كاوشها در اينجا پيشرفتهاى سائر جاهاى تاريخى را نداشته است.
خـداونـد پـسـرى از هـاجـر بـدو عـنـايـت كـرد كـه او را اسماعيل ناميد. ولى طولى نكشيد كه ابراهيم، هاجر و فرزندش اسماعيل را به مكه آورد. هاجر خدمت كار ساره بود كه پادشاه قبطى شام (يا بـه گـفـتـه بـسـيـارى پادشاه مصر) به او بخشيد.
نـام حضرت یعقوب (ع) در قـرآن كـريـم، بـه جـز در داسـتـان ابـراهـيـم خليل، بيشتر در سوره يوسف و ضمن سرگذشت آن حضرت ذكر شده و به طور جداگانه از يـعقوب كمتر يادشده است، به ويژه از داستان ازدواج او با دختران لابان وغيره كه در تـواريـخ به اجمال و تفصيل نقل شده، ذكرى به ميان نيامده است.
در اعصار قبل از تاريخ، قبل از مهاجرت بنى سام به بابل، شاخه اى از اين اقوام از عربستان از راه دريا به مصر رفته. قرابت زبانهاى سامى با زبان مصرى نه فقط از ريشه هاى لغات هويدا است، بلکه از حيث صور نحوى و صرفى، سه حرفى بودن ريشه ها و برترى اهميت حروف ساكن بر اهميت حركات اين مطلب روشن است.
فـرزنـد ديـگـر ابـراهـيـم كـه نـامـش در قرآن كريم ذكر شده، اسحاق است. در روايات، اسـحـاق پنج سال كوچك تر از اسماعيل و محل ولادتش شام است. مادرش ساره همسر رسمى ابراهيم و دختر خاله آن حضرت است.
نـام زكـريـا در چـهار سوره از قرآن كريم ذكر شده كه به ترتيب عبارتند از سوره هاى آل عمران، انعام، مريم و انبيا. در سوره انعام فقط به ذكر نام آن حضرت، ولى در آن سه سوره ديگر، شمه اى از احوالات او نيز ذكر شده است.
در سوره آل عـمـران،داسـتـان كـفـالت آن حـضـرت از مريم دختر عمران و مادر عيسى ذكر شده است
آدم (ع) پـس از حـدود هـزار سـال از جـهـان بـرفـت و شـيـث را وصـىّ خـود گـردانـيـد. شـيـث پـس از كه با آن ها مردم زمان خود را كه همگى از نوه ها و نواده هاى آدم بودند، بـه ۹۱۲ سـال از دنـيا رفت و خداى تعالى پنجاه صحيفه بدو داده بود.
لازم است شم هاى از سال شمارى مشرق قديم گفته شود، چه در تاريخ قديم ايران همواره به سالهائى قبل از ميلاد مسيح اشاره ميشود و براى خواننده بالطبع اين سئوال پيش ميآيد، كه تاريخ وقايع را چگونه ضبط ميكردند و …
حفريات در شوش نشان داد كه عنصر سامى در عيلام زياد بوده، خود اسم عيلام هم سامى است، زيرا بومي هاى عيلام مملكت خود را در كتيبه ها (خاتامتى) يا (خاپيرتى) مي نامند. شاهزادگان قديم عيلام كتيبه هائى نويسانده اند كه بخطّ بابلى (يعنى ميخى) و بزبان سامى است.
آريانها يكى از شعب مردمان هند و اروپائى اند. از حيث تحقيقاتى، كه راجع به مردمان هند و اروپائى می شود، شعبه آريانى شعبه اولى است، زيرا آثار تاريخى و ادبى آنها از قرن چهاردهم ق. م شروع شده، و حال آنكه آثار ادبى يونانى و ايطاليائى بالنسبه جوانتر و آثار ادبى پنج شعبه ديگر نسبت به آثار يونانى و ايطاليائى تازه تر است.
در عهد قديم عيلام اطلاق ميشد به مملكتى، كه از اين ولايات تركيب يافته بود: خوزستان، لرستان، پشتكوه، كوه هاى بختيارى. حدود اين مملكت از طرف مغرب دجله بود، از طرف مشرق قسمتى از پارس، از سمت شمال، راهى كه از بابل به همدان ميرفت و از سمت جنوب خليج پارس تا بوشهر.
آسورى ها مردمى بودند از نژاد سامى، كه با مردمان سامى نژاد ديگر در بابل زندگانى ميكردند. در ازمنه بعد آسورى ها مهاجرت كرده، به قسمت وسطاى رود دجله و كوهستانهاى مجاور رفته، در آنجا دولت كوچكى ساختند، كه موسوم به آسور شد. اين اسم از اسم ربّ النوعى است، كه پرستش ميكردند و (آسور) نام داشت.
خـداونـد پـسـرى از هـاجـر بـدو عـنـايـت كـرد كـه او را اسماعيل ناميد. ولى طولى نكشيد كه ابراهيم، هاجر و فرزندش اسماعيل را به مكه آورد. هاجر خدمت كار ساره بود كه پادشاه قبطى شام (يا بـه گـفـتـه بـسـيـارى پادشاه مصر) به او بخشيد.
بشر ابتدائى جز با فرياد و اشاره نميتوانسته بنحو ديگر مطلب خود را بيان كند. بعد كه ترّقى كرده زبانش داراى لغاتى گشته و اين لغات هم غالبا عبارت از اسماء و ادوات ندا بوده. در اين مرحله انسان براى ايجاد لغات از صداهاى طبيعى تقليد ميكرده
تاريخ ايران قديم قسمتى از تاريخ مشرق قديم است و اين تاريخ، چنانكه گفته اند، فصل اول گذشته هاى بشر يا توصيف تمدّنهائى است كه به تمدن يونانى پيوسته، اين تمدن هم به تمدنهاى ديگر اتصال يافته و بدين نحو مانند سلسله دودمان يا خانوادهاى عهدا بعد عهد تا زمان ما ممتد است.
حضرت لوط (ع) به ابراهيم ايمان آورد و همراه وى به فلسطين مهاجرت كرد. جمعى او را برادر زاده ابراهيم يعنى فرزند هارون بن تارخ مى دانند. نـام لوط در ۱۴ سوره از قرآن كريم ذكر شده كه در ۱۱ سوره از آن ها نام قوم او و بحث و گـفـت وگـوى آن حـضـرت بـا آن هـا نـيـز بـه اجـمـال و تـفـصـيـل آمـده اسـت.
نوح (ع) سه پسر داشت: سام، حام و يافث. تمام مللى، كه ريشه لغات زبانشان ريشه لغات عبرى است، از شاخه بنى سام سفيدپوستها مي باشند، اينها عبارتاند از بابلی ها، آسوريها، فينيقىها، كنعانيان، آرامىها، كلدانيان، يهود بمعنى اعم (يعنى با بنى اسرائيل و غيره) و اعراب با آن قسمتى كه به حبشه رفته اند.
اسنادى كه تاريخ را بر آن مبتنى مي دارند از چهار قسم خارج نيست: ۱- نوشته هاى اشخاص معاصر، كتيبه ها، مسكوكات، سالنامه ها و خاطره ها. ۲- آثار عتيقه. ۳- نوشته هاى اشخاص غير معاصر. ۴- نتيجه تحقيقات باستان شناسان در نژاد، مذهب، زبان، صنايع، حرف و آنچه درجه تمدّن قومى را نشان ميدهد.
فهرستی از اسامی کسانی که در واقعه ی عاشورا نقش آفرینی کرده و در قتل فرزند نوه ی رسول الله (ص) دخیل بودند به همراه درج سرانجام و چگونگی مرگ آن ملعونین که من الازل والی الابد مورد لعن و نفرین پیروان و محبین رسول الله (ص) و خلفای راستینش واقع هستند .
در این زندگینامه سعی بر این شده است که بدون هیچ گونه نگاه متعصبانه، مروری مختصر بر زندگینامه امام عصر (ع)، قائم منتظر داشته باشیم، امید است در این راه موفق بوده باشیم.
در این زندگینامه سعی بر این شده است که بدون هیچ گونه نگاه متعصبانه، مروری مختصر بر زندگینامه امام حسن عسكرى (ع)، ابن الرضا داشته باشیم، امید است در این راه موفق بوده باشیم.
در این زندگینامه سعی بر این شده است که بدون هیچ گونه نگاه متعصبانه، مروری مختصر بر زندگینامه امام هادی (ع)، ابو الحسن ثالث داشته باشیم، امید است در این راه موفق بوده باشیم.
تاريخ آريانهاى ايرانى بچهار قسمت تقسيم ميشود: عهد قديم، كه از آخر قرن هشتم ق. م شروع شده در نيمه قرن هفتم ميلادى خاتمه می يابد. عهد متوسط، كه از نيمه قرن اوّل هجرى تا بدو سلطنت صفويّه امتداد يافته. عهد سوّم، از دوره صفوّيه تا آغاز مشروطيّت ايران امتداد مى يابد. عهد چهارم، از ابتداى مشروطيّت تاكنون.
آريانها يكى از شعب مردمان هند و اروپائى اند. از حيث تحقيقاتى، كه راجع به مردمان هند و اروپائى می شود، شعبه آريانى شعبه اولى است، زيرا آثار تاريخى و ادبى آنها از قرن چهاردهم ق. م شروع شده، و حال آنكه آثار ادبى يونانى و ايطاليائى بالنسبه جوانتر و آثار ادبى پنج شعبه ديگر نسبت به آثار يونانى و ايطاليائى تازه تر است.
علماء زمين شناسى را عقيده اين است، شكل جغرافيائى فلات ايران كه در اعصار معرفت الارضى كره ما صورتى داشته غير از آنچه اكنون دارد، يعنى درياها و برّها شكلى ديگر داشته اند و آب و هوا هم طورى ديگر بوده، مثلا آب و هواى اروپا گرمتر از آن بوده، كه اكنون احساس ميشود، زيرا حيواناتى در قارّه مزبور می زيسته اند.