علمائى، كه در تاريخ مشرق قديم تتبّع كرده اند، بنابر آثار و اسنادى كه بدست آمده، سكنه مشرق قديم را از شش نژاد دانسته اند: سومريها، ساميها، حاميها، عيلاميها، هيتها، آريانها. ساميها و حاميها از جنوب حركت كرده سوريه و بين النهرين و افريقاى شمالى را اشغال كردند.
در اعصار قبل از تاريخ، قبل از مهاجرت بنى سام به بابل، شاخه اى از اين اقوام از عربستان از راه دريا به مصر رفته. قرابت زبانهاى سامى با زبان مصرى نه فقط از ريشه هاى لغات هويدا است، بلکه از حيث صور نحوى و صرفى، سه حرفى بودن ريشه ها و برترى اهميت حروف ساكن بر اهميت حركات اين مطلب روشن است.
نوح (ع) سه پسر داشت: سام، حام و يافث. تمام مللى، كه ريشه لغات زبانشان ريشه لغات عبرى است، از شاخه بنى سام سفيدپوستها مي باشند، اينها عبارتاند از بابلی ها، آسوريها، فينيقىها، كنعانيان، آرامىها، كلدانيان، يهود بمعنى اعم (يعنى با بنى اسرائيل و غيره) و اعراب با آن قسمتى كه به حبشه رفته اند.
خط هم مانند زبان به عقيده اهل فن به مرور دهور پديد آمده و خردخرد ترقى كرده تا بدين مرحله رسيده. معلوم است، كه تمام ملل يا اقوام در ايجاد و ترقى خط شركت نداشته اند، زيرا بسيارى از اقوام خط را از قومى ديگر اقتباس كرده اند.
بشر ابتدائى جز با فرياد و اشاره نميتوانسته بنحو ديگر مطلب خود را بيان كند. بعد كه ترّقى كرده زبانش داراى لغاتى گشته و اين لغات هم غالبا عبارت از اسماء و ادوات ندا بوده. در اين مرحله انسان براى ايجاد لغات از صداهاى طبيعى تقليد ميكرده
اين بشر كه اكنون روى زمين زندگانى ميكند بشر اوّلى نيست، يعنى انواعى از بشر يكى پس از ديگرى آمده دهها هزار سال زندگانى كرده و منقرض شده رفتهاند. مثلا بشرى كه قبل از بشر كنونى روى زمين ميزيسته بعقيده بعض علماء چهل هزار سال دوام داشته است