به نام خدا
مقدمه:
در این زندگینامه سعی بر این شده است که بدون هیچ گونه نگاه متعصبانه، مروری مختصر بر زندگینامه امام محمد باقر (ع) امام شاکر داشته باشیم، امید است در این راه موفق بوده باشیم.
امام محمد باقر (ع)
ابو جعفر محمد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب عليهمالسلام، امام پنجم از ائمه اثنى عشر و يكى از چهارده معصوم(ع)است.
راويان و محدثان شيعه غالبا با كنيه ابو جعفر از آن حضرت ياد كردهاند. براى تمايز احاديث منقول از امام نهم، حضرت محمد بن على الجواد عليهالسلام، كه او نيز كنيه ابو جعفر داشته است، از روايات امام باقر عليهالسلام، لفظ «ثانى» را به كنيه امام نهم افزودهاند (مامقانى، ج ۱، ص ۱۸۸). لقب مشهورشان «باقر» است، اما القاب ديگرى چون «هادى» و «شاكر» هم داشتهاند (اربلى، ج ۲، ص ۳۲۹). نقش انگشترى ايشان نيز، به روايت ابن عساكر (ص ۱۴۱)، «القوة لله جميعا»بوده است.
نسب
حضرت باقر عليهالسلام از سوى پدر، نوه امام حسين عليهالسلام و از سوى مادر، نوه امام حسن عليهالسلام است. مادرشان فاطمه دختر امام حسن عليهالسلام بود، از اين رو در حق او گفتهاند: علويى بود كه از دو سوى علوى بود و فاطميى بود كه از دو سوى فاطمى بود. (ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۲۰۸)
فاطمه بنت الحسن، كه به ام عبد الله (يا ام عبد، يا ام حسن) شهرت داشت، بانويى جليل القدر بود و از حضرت صادق عليهالسلام درباره او نقل شده است كه «او صديقه بود و در آل حسن زنى چون او نبوده است». (كلينى، ج ۱، ص ۴۶۹)
برخى از متأخران چون سبط ابن جوزى (متوفى ۶۴۵، ص ۳۰۲) و ابن خلكان (متوفى ۶۸۱، ج ۳، ص ۳۱۴) مادر امام پنجم را دختر حسن مثنى و نوه امام مجتبى عليهالسلام دانستهاند. اين قول صحيح نيست، زيرا مورخان قرن سوم و از جمله يعقوبى (ج ۲، ص ۳۰۵، بلاذرى، ج ۱، ص ۱۴۷) و نيز علوى عمرى، نسب شناس قرن پنجم (ص ۲۰)، تصريح كردهاند كه او دختر امام مجتبى عليهالسلام بوده است. ا رْبِلى(ج ۲، ص ۳۳۲) نيز به نقل از حافظ عبد العزيز جنابذى (متوفى ۶۱۱)، مادر ام عبد الله را ام فَرْوه دختر قاسم بن محمد ابى بكر (متولد ۳۷) دانسته، كه اشتباه است. زيرا به تصريح علما، از جمله شيخ مفيد (ج ۲، ص ۱۷۶، ذهبى ۱۴۰۲-۱۴۰۹، ج ۴، ص ۴۰۶) ام فروه همسر امام باقر عليهالسلام بوده است. منشأ اين اشتباه خطايى است كه در كتابت و نقل رخ داده و بر اثر حذف شدن قسمتى از روايت، عبارت راجع به فرزندان امام باقر عليهالسلام (يعنى امام صادق عليهالسلام و عبد الله بن محمد) بخطا به خود آن حضرت نسبت داده شده است. اين اشتباه عينا در بحار الانوار (ج ۴۶، ص ۲۱۸) تكرار شده است، ولى عبارت درست و كامل را ابن سعد (ج ۵، ص ۲۳۵) و ابن جوزى (ج ۲، ص ۱۰۸) آوردهاند. اربلى، نيز عبارت ابن جوزى را در صفحات بعد (ج ۲، ص ۳۵۹) نقل كرده است.
تولد و وفات
همه منابع محل تولد آن حضرت را مدينه نوشته، ولى در سال ولادتشان اختلاف دارند. بيشتر منابع شيعى تولد آن حضرت را در ۵۷ هجرى دانستهاند (كلينى، ج ۱، ص ۴۶۹، اربلى، ج ۲، ص ۳۲۹، مفيد ج ۲، ص ۱۵۸، مجلسى، ۱۴۰۳، ج ۴۶، ص ۲۱۲-۲۱۹، بيشتر اقوال را آورده است)، و برخى از مورخان اهل سنت نيز بر اين قولند (ابن خلكان، ج ۳، ص ۳۱۴)، اما عدهاى سال ۵۶ را ذكر كردهاند (ابن عماد، ج ۱، ص ۱۴۹، ذهبى، ۱۴۰۲-۱۴۰۹، ج ۴، ص ۴۰۱، صفدى، ج ۴، ص ۱۰۲). در روز تولد ايشان نيز اختلاف است. شيخ طوسى (۱۴۱۱، ص ۸۰۱)، فضل بن حسن طبرسى (ص ۲۵۹) و ديگران (مجلسى، همانجا) روز ولادت آن حضرت را روز جمعه اول ماه رجب و به گفته طبرسى بعضى تولد ايشان را در سوم صفر مىدانند. از معاصران نيز، سيد محسن امين (ج ۱، ص ۶۵۰) و حاج شيخ عباس قمى (ج ۷۲ ص ۹۶) آن را سوم صفر يا اول رجب، و از اهل سنت، ابن خلكان (همانجا) سوم صفر ضبط كردهاند.
تاريخ رحلت امام باقر عليهالسلام را با اختلاف پنج سال، از ۱۱۳ تا ۱۱۸، ذكر كردهاند.ابن سعد (ج ۵، ص ۲۳۸) نخست با نقل خبرى از استاد خود واقدى تاريخ رحلت آن حضرت را سال ۱۱۷ و مدت عمرشان را ۷۳ سال ذكر مىكند، سپس مىگويد كه رحلت ايشان را در ۱۱۸ و ۱۱۴ هم دانستهاند. ابن اثير (ج ۵، ص ۱۸۰) نيز عمر حضرت باقر عليهالسلام را ۷۳ سال ثبت كرده و ۵۸ سال را نيز نسبت داده است. اما بيشتر مورخان شيعى و سنى وفات آن حضرت را در ۱۱۴ و اكثر سيره نويسان شيعه عمر وى را ۵۷ سال دانستهاند. (ابن عماد، همانجا، ذهبى، همانجا، مجلسى، ۱۴۰۳، ج ۴۶، ص ۲۱۲-۲۱۹ و منابع ديگر)
به هر حال، ۷۳ سال يقينا نادرست است، زيرا در آن صورت بايد در سال ۴۴ متولد شده باشند. اما چون عموم مورخان تولد پدرش على بن الحسين عليهالسلام را در سال ۳۸ نوشتهاند و بنابراين در سال ۴۴ آن حضرت بيش از شش سال نداشته است، امكان تولد حضرت باقر عليهالسلام در سال ۴۴ منتفى است. يعقوبى (ج ۲، ص ۳۲۰) هر چند وفات حضرت باقر عليهالسلام را به سال ۱۱۷ مىداند، مىگويد كه وى ۵۸ سال عمر كرده و در واقعه عاشورا چهار ساله بوده است. اما چون واقعه عاشورا در سال ۶۱ هجرى بوده، وفات آن حضرت سال ۱۱۴ مىشود نه ۱۱۷٫ به نظر مىرسد كه چون مورخان اهل سنت، ولادت را سال ۵۶ و وفات را ۱۱۴ ثبت كردهاند، بايد عمر امام باقر عليهالسلام را ۵۸ سال بدانند، در حالى كه ابن عماد، صفدى و ذهبى ۵۶ نوشتهاند.
در ماه و روز رحلت آن حضرت نيز اختلاف است و آن را در ربيع الاول و هفتم ذى الحجه و ربيع الآخر گفتهاند (مجلسى، همانجا، امين، ج ۱، ص ۶۵۰، قمى، ج ۲، ص ۱۳۵). برخى از مورخان، از جمله ابن خلكان (ج ۳، ص ۳۱۴) و صفدى (ج ۴، ص ۱۰۳) محل وفات او را دهكدهاى به نام حميمة واقع در منطقه شراة بين راه مدينه به دمشق (ابن خلكان، ج ۲، ص ۴۴۰) دانستهاند. درباره محل دفن آن حضرت، گورستان بقيع در مدينه، اختلافى ديده نمىشود.
در روايت ابو بصير از حضرت صادق عليهالسلام كه كلينى (ج ۱، ص ۴۷۲) و به نقل از او مجلسى (۱۴۵۳، ج ۴۶، ص ۲۱۷) آورده است، آن حضرت مىفرمايد كه پدرم به سال ۱۱۴ وفات يافت و پس از پدر نوزده سال و دو ماه زنده بود. چون رحلت امام سجاد عليهالسلام را بيشتر مورخان در محرم نوشتهاند، ظاهرا رحلت امام باقر عليهالسلام در ربيع الاول بوده است. ولى از ظاهر تعبير بيشتر مورخان و صريح عبارت شهيد اول (مجلسى، همانجا، به نقل از الدروس) و قمى (همانجا) برمىآيد كه هفتم ذى الحجه را برگزيدهاند.
سوانح حيات
بنابر اشهر اقوال، تولد امام باقر عليهالسلام در سال ۵۷ و وفات آن حضرت در ۱۱۴ است و مدت عمر او ۵۷ سال و مدت امامتش ۱۹ يا ۲۰ سال (محرم ۹۴ تا ربيع الاول يا ذى الحجه ۱۱۴) است. چهار سال از حيات جد خود امام حسين عليهالسلام و ۳۷ سال از زندگى پدر خود حضرت على بن الحسين عليهالسلام را درك كرد و دوران زندگيش با حكومت ده تن از خلفاى اموى (از معاوية بن ابى سفيان تا هشام بن عبد الملك) و ايام امامتش با حكومت پنج تن از ايشان-وليد بن عبد الملك (متوفى ۹۶) و سليمان بن عبد الملك (متوفى ۹۹) و عمر بن عبد العزيز (متوفى ۱۰۱) و يزيد بن عبد الملك (متوفى ۱۰۵) و هشام بن عبد الملك (متوفى ۱۲۵) مقارن بود. پس اينكه بعضى از جمله ابن شهر آشوب (ج ۴، ص ۲۱۰) و مجلسى به نقل از او در بحار الانوار (ج ۴۶، ص ۲۱۶)، سالهاى امامت او را تا زمان خلافت وليد بن يزيد بن عبد الملك (مقتول ۱۲۶) و يزيد بن وليد بن عبد الملك (متوفى ۱۲۶) و برادرش ابراهيم بن وليد (مخلوع در ۱۲۷) بسط دادهاند، اشتباه كردهاند (امين، همانجا). مسعودى (ج ۳، ص ۲۳۲) ضمن آنكه وفات امام باقر عليهالسلام را به دوران حكومت وليد بن يزيد نسبت داده، گفته است كه بعضى وفات ايشان را در روزگار يزيد بن عبد الملك دانستهاند.
بنابر آنچه از منابع معتبر به دست مىآيد، دوران زندگى امام پنجم بيشتر در شهر مدينه به نشر معارف دينى و ارشاد شيعيان و تربيت شاگردان گذشت. به روايت كلينى (ج ۱، ص ۴۷۱-۴۷۲ و به نقل از او مجلسى، ۱۴۰۳، ج ۴۶، ص ۳۰۶-۳۲۰)، يك بار در دوران هشام بن عبد الملك (حك: 105-125) آن حضرت و فرزندش امام صادق عليهالسلام از مدينه به شام احضار شدند. اين ماجرا بعد از مراسم حج، كه هشام و امام باقر عليهالسلام هر دو در آن حضور داشتند، روى داده و ظاهرا قصد هشام از اين كار ارعاب امام بوده است. بيهقى (ج ۲، ص ۲۳۲-۲۳۶) به نقل از كسايى و نقل او از هارون خليفه عباسى، سفر ديگر آن حضرت را به شام به دعوت عبد الملك مروان (حك: ۶۵-۸۶) گزارش كرده كه البته پيش از دوران امامت او بوده است. (درباره اين دو سفر و آنچه ميان امام و خلفاى اموى گذشت-دنباله مقاله) ابن عساكر (ص ۱۲۷-۱۲۸) نيز دعوت عمر بن عبد العزيز (حك: ۹۹-۱۰۱) از ايشان را به شام، به منظور رايزنى برخى از مسايل دانسته است. به گفته او، عمر بن عبد العزيز به فقها علاقه فراوان داشت و آنان را نزد خود دعوت مىكرد كه از جمله ايشان امام باقر عليهالسلام بود.
فرزندان
ابن سعد (ج ۵، ص ۲۳۵-۲۳۶) فرزندان حضرت باقر عليهالسلام را چهار پسر و دو دختر نوشته است.مفيد و طبرسى پنج پسر و دو دختر به اين شرح نوشتهاند: ابو عبد الله جعفر (امام صادق عليهالسلام) و عبد الله (ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۲۱۰، به اشتباه او را عبد الله افطح خوانده است) كه مادر اين دو أم فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر بود، ابراهيم و عبيد الله كه در كودكى درگذشتند و مادرشان ام حكيم دختر اُسيد (اسد و سيد هم ثبت شده است) بن مغيرة الثقفى بود، على و زينب و ام سلمه كه مادرهايشان كنيز بودهاند. اربلى ضمن نقل كامل سخن مفيد، از ابن طلحه شافعى روايت كرده است كه او فرزندان امام را سه پسر و يك دختر دانسته است(ج ۲، ص ۳۳۱).علوى عمرى (ص ۹۴) فرزندان امام را سه دختر و شش پسر ذكر كرده، اما سومين دختر را نام نبرده و نام پسر ششم را، كه با ابراهيم و عبيد الله از يك مادر بوده، زيد نوشته است. نسل ايشان، همچنانكه علوى عمرى (ص ۹۴) نيز يادآورى كرده، فقط از فرزند برومندش امام صادق عليهالسلام باقى ماند.
شمايل و سيره
امام باقر عليهالسلام ميانه بالا و گندمگون و لاغرميان بود. پوستى شاداب و نرم و مويى مجعد داشت. صدايش نيكو بود و بر گونهاش خالى ديده مىشد (ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۲۱۰) محمد بن منكدر ايشان را تنومند وصف كرده است (مفيد، ج ۲، ص ۱۶۱) در منابع شيعى رواياتى نقل شده است كه بر طبق آنها امام باقر عليهالسلام از پوشيدن لباس خوب و پاكيزه و تهيه غذاهاى خوب در خانه دريغ نداشت و خصوصا براى رعايت حال برخى از افراد خانه اين كار را لازم مىديد (كلينى، ج ۶، ص ۲۸۰، ۴۴۶، ۴۴۸) اين نكته از آن جهت حائز اهميت است كه در روزگار ايشان برخى گرايشهاى ترك دنيا پيدا شده بود. و شايد به همين دليل است كه اين موضوع در منابع نقل شده است. امام با آنكه از مرتبت بلند اجتماعى برخوردار بود و به گفته ذهبى (۱۴۰۲-۱۴۰۹، ج ۴، ص ۴۰۲) سرورى و دانش و رفتار صحيح را يكجا جمع كرده بود، شخصا در گرماى حجاز در مزرعه كار مىكرد و انگيزه اين كار را اطاعت خدا و بىنياز شدن خود و خانوادهاش از مردم مىدانست (مفيد، ج ۲، ص ۱۶۲) از امام صادق عليهالسلام روايت شده است كه فرمود پدرم از ساير افراد خاندان خود درآمد كمترى داشت، ولى هزينه زندگى او از همه بيشتر بود (مجلسى ۱۴۰۳، ج ۴۶، ص ۲۹۴) آمد و شد خويشانش او را دلگير نمىكرد و از آنان با خوراكهاى خوب پذيرايى مىكرد و جامههاى نيكو و مال نقد مىبخشيد (همان، ج ۴۶، ص ۲۹۰-۲۹۱) اين روش را با ديگران نيز به كار مىگرفت و هرگز از بخشش به برادران و متقاضيان و كسانى كه به اميدى نزد وى آمده بودند، دريغ نمىكرد (همان، ج ۴۶، ص ۲۸۸) همچنين خدمتكاران خود را در كارهاى دشوار، يارى مىكرد (همان، ج ۴۶، ص ۳۰۳) هر گاه مىخواست به سائلى كمك مالى كند او را «يا سائل» نمىخواند، بلكه «يا عبد الله» (اى بنده خدا) مىگفت (ابن قتيبه، ج ۲، ص ۲۰۸)
امام باقر عليهالسلام را از زاهدان بزرگ عالم اسلام خواندهاند. ابو نعيم با عبارت«الحاضر الذاكر، الخاشع الصابر» از ايشان ياد كرده است (ج ۳، ص ۱۸۰) عطار كتاب تذكرة الاولياء (ج ۲، ص ۳۳۹) خود را با ياد اين امام خاتمه داده و، به پيروى از هجويرى (ص ۹۲-۹۳) از آن حضرت به «برهان ارباب مشاهدت» و «امام اولاد نبى» و «گزيده نسل على» تعبير كرده است. علاوه بر زهد عملى، بيانات آن حضرت در تفسير الفاظى چون عبادت، محبت، غنا، تقوا، توكل و دنيا راهگشاى كسانى بوده كه دين را از وجهه معنوى و عرفانى مىنگريستهاند. به گفته ابن حجر هيتمى (ص ۲۰۱) امام باقر عليهالسلام در ترسيم مقامات عارفان و بيان حقايق عرفانى سخنانى دارد كه زبان از وصف آن عاجز است. كلينى از امام صادق عليهالسلام نقل كرده است كه فرمود پدرم همواره ذكر خدا مىگفت و افراد خانواده خود را هم به اين كار سفارش مىكرد (كلينى، ج ۲، ص ۴۹۹، مجلسى ۱۴۰۳، ج ۴۶، ص ۲۹۷ به نقل از كلينى) در سفر حج او را ديدند كه غسل كرد و با پاى برهنه وارد منطقه حرم شد، چون به مسجد الحرام رسيد، به كعبه نگريست و با صداى بلند گريه كرد. آنگاه طواف كرد و بعد از نماز سر به سجده نهاد، هنگامى كه سر از زمين برداشت محل سجده از بسيارى اشك مرطوب شده بود (اربلى، ج ۲، ص ۳۲۹، مجلسى ۱۴۰۳، ج ۴۶، ص ۲۹۹-۳۰۰). در برابر مصائب تسليم بود و همواره مىترسيد كه مبادا نعمتهاى خدا را ناسپاسى كرده باشد. زمانى يكى از افراد خانواده او بيمار شد و سپس درگذشت. امام كه از بيمارى او ناراحت بود، بعد از مرگ وى هرگز اظهار جزع نكرد و !۶۲۹ فرمود: آنچه را دوست مىداريم از خدا مىخواهيم، اما وقتى آنچه براى ما ناگوار است روى دهد، نسبت به آنچه خدا براى ما پسنديده است، مخالفت نمىكنيم (ابن عساكر، ص ۱۶۱، ابن قتيبه، ج ۳، ص ۵۷).
آن حضرت در برابر دوستان فروتنى مىكرد و بد زبانى افراد را ناديده مىانگاشت (ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۲۰۷). ذهبى (۱۴۰۲-۱۴۰۹، ج ۴، ص ۴۰۳) نقل كرده است كه امام باقر عليهالسلام در شبانه روز صد و پنجاه ركعت نماز مىگزارد، و از امام صادق عليهالسلام روايت شده است كه پدرش را بنابر وصيت خود او، در جامهاى كه هنگام نماز بر تن مىكرد به خاك سپردند (ابن سعد، ج ۵، ص ۲۳۷-۲۳۸، مجلسى ۱۴۰۳، ج ۴۶، ص ۲۲۰ به نقل از الكافى).
مقام علمى:
همه مؤلفان در اديان شيعه و سنى سبب ملقب شدن آن حضرت را به «باقر» دانش فراوان او دانستهاند، و غالبا اين نامگذارى را از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مىدانند كه جابر بن عبد الله انصارى از آن حضرت نقل كرده است. ابن قتيبه (ج ۱، ص ۲۱۲) به مناسبت نقل ديدار زيد بن على بن حسين با هشام بن عبد الملك و اعتراض او به هشام به سبب تعبير توهين آميز وى نسبت به امام باقر عليهالسلام، از زيد نقل مىكند كه لقب باقر را پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بر محمد بن على نهاد. سپس زيد از جابر بن عبد الله نقل كرده كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از عمر طولانى جابر تا نايل شدن به ديدار فرزندشان «باقر» خبر داده و از او خواسته بود كه چون آن فرزند را ديد سلام پيامبر را به او برساند. در اين روايت از زبان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم وجه اين نامگذارى نقل شده است: يبقر العلم بقرا (علم را به كمال و تمام مىشكافد). ابن بابويه (ج ۱، ص ۲۳۳) نيز همين روايت جابر را با اندكى تفاوت با سند از جابر بن يزيد جعفى آورده كه جابر بن يزيد اين توضيح را افزوده بوده است: لأنه بقر العلم، أى شقه شقا (زيرا او علم را شكافت). شيخ مفيد نيز اين روايت را آورده است.
ابن عماد (ج ۱، ص ۱۴۹) آن حضرت را از فقهاى مدينه برشمرده كه به سبب دانش فراوان و شناختن ريشه و درون آن، او را باقر خواندهاند. ابن خلكان (ج ۳، ص ۳۱۴)، صفدى (ج ۴، ص ۱۰۲) و ذهبى (۱۴۰۲-۱۴۰۹، ج ۴، ص ۴۰۲) نيز همين توضيح را آوردهاند. ابن منظور نيز ذيل ماده «بقر» گفته است كه به محمد بن على بن حسين، رضوان الله عليهم، از آنرو باقر گفته مىشد كه علم را مىشكافت و ريشه آن را شناخته بود و فروع آن را استنباط مىكرد و در دانش «تبقر» مىنمود. سپس مىگويد: «تبقر» به معناى توسعه در دانش و مال آمده است. مرتضى زبيدى نيز ذيل ماده «بقر» روايت جابر را از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم درباره آن حضرت نقل كرده است.
زمان امام باقر عليهالسلام، يعنى دهههاى آخر قرن اول و دهههاى اول و دوم قرن دوم هجرى، زمان ظهور فقهاى بزرگ مخصوصا در مدينه بود. در اين دوران، مسلمانان كه از فتوحات خارجى و جنگهاى داخلى تا حدودى فراغت يافته بودند (و فقط خوارج و برخى شورشيان، خراسان و مناطقى ديگر را در ناآرامى نگاه داشته بودند – خوارج) از اطراف و اكناف سرزمينهاى اسلامى براى فرا گرفتن احكام الهى و فقه اسلامى به مدينه، كه شهر حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم و اصحاب و تابعان ايشان بود، روى مىنهادند. فقها و محدثان بزرگى از جمله سعيد بن مسيب (متوفى ۹۴)، عروة بن زبير (متوفى ۹۴)، خارجة بن زيد بن ثابت (متوفى ۹۹)، ربيعة الرأى (متوفى ۱۳۶)، سفيان بن عيينه و محمد بن شهاب زهرى (متوفى ۱۲۴) در اين شهر جمع بودند. بخصوص كه منع كتابت حديث در زمان عمر بن عبد العزيز لغو شده بود (عسكرى، ج ۲، ص ۴۴).
در اين دوران شكوفايى فقه و حديث بود كه دانش و معرفت امام باقر عليهالسلام و نيز فرزند او امام صادق عليهالسلام، بر همگان آشكار شد و اصول و مبانى كلام و فقه و ساير معارف دينى شيعه، كه اين دو امام بيش از همه مبين آن بودند، تدوين و توسط راويان و شاگردان ايشان به عالم پراكنده شد. بسيارى از مجتهدان و مؤسسان مذاهب فقهى ديگر از اين دو امام فيض بردهاند و به همين جهت، رايج شدن لقب «باقر» براى امام پنجم، كه لقبى كاملا علمى است، بسيار پر معنى است. نسايى از محدثان بزرگ اهل سنت آن حضرت را از «فقهاى بزرگ تابعين» در مدينه شمرده است (ذهبى، ج ۴، ۱۴۰۲-۱۴۰۹، ص ۴۰۳) و به گفته او، همه حافظان حديث در استناد و احتجاج به قول آن حضرت اتفاق دارند. ذهبى (همان، ج ۴، ص ۴۰۲) او را جامع مقام علم و عمل و بزرگى و شايسته مقام خلافت دانسته است. شيخ مفيد (ج ۲، ص ۱۵۷) درباره جايگاه علمى آن حضرت مىنويسد كه بازماندگان صحابه و بزرگان تابعان و رؤساى فقهاى مسلمانان از آن حضرت در مسايل دينى روايت كردهاند. به نوشته او، امام اخبار پيشينيان و پيامبران را روايت مىكرد. مردم از او در باب مغازى و سيرت و سنت رسول صلى الله عليه و آله و سلم حديث مىآموختند و در مناسك حج، كه از پيامبر نقل مىكرد، بر او اعتماد داشتند و از ايشان تفسير قرآن بر مىنوشتند. از عبد الله بن عطاء مكى نقل شده است كه دانشمندان را در هيچ مجلسى كوچكتر از آن نديدهام كه در محضر ابو جعفر ديدهام، حكم بن عتيبه (از فقهاى بزرگ كوفه، متوفى ۱۱۵-ذهبى، ۱۴۰۲-۱۴۰۹، ج ۵، ص ۲۰۸-۲۱۳) را در پيشگاه او به سان شاگردى نزد استاد ديدم (ابو نعيم، ج ۳، ص ۱۸۶، ابن عساكر، ص ۱۴۲، مفيد، ج ۲، ص ۱۰۶). سبط ابن جوزى (ص ۳۰۲) اين مطلب را به عطا نسبت داده كه ظاهرا !۶۳۰ خطا در نقل يا در كتابت است. سيد محسن امين (ج ۱، ص ۶۵۱) نيز اين اختلاف را يادآورى كرده است.
ابو نعيم، ذهبى و ابن شهر آشوب شمارى از محدثان و فقها را به عنوان راويان امام باقر عليهالسلام نام بردهاند، كه از آن جملهاند: اوزاعى (متوفى ۱۵۱)، أعمش (متوفى ۱۴۴)، ابن جريج (متوفى حدود ۱۵۰)، عطاء بن ابى رباح(متوفى ۱۱۴ يا ۱۱۵)، حجاج بن أرطاة، ربيعة الرأى، عمرو بن دينار (متوفى ۱۲۶)، محمد بن شهاب زهرى ، جابر بن عبد الله انصارى (متوفى ۷۸)، ابو اسحاق سبيعى (متوفى ۱۲۷)، عبد الرحمن بن كيسان الاعرج، ابو بكر ليث بن سليم كوفى (متوفى ۱۳۸ يا ۱۴۳) و ابو حنيفه نعمان بن ثابت (متوفى ۱۵۰). بنابر اين، عبارت ابن سعد (ج ۵، ص ۲۳۸) كه ضمن اذعان به مقام علمى امام باقر عليهالسلام (و كان ثقة كثير العلم)، گفته است: راويان آن حضرت كسانى نيستند كه مقبوليت داشته باشند (ليس يروى عنه من يحتج به)، قابل تأمل و شگفت انگيز است.
در كتابهاى رجالى شيعه نامهاى راويان امام باقر عليهالسلام ثبت شده و از جمله شيخ طوسى (۱۳۸۰، ص ۱۰۲-۱۴۲) آنها را بر اساس حروف تهجى ذكر كرده كه بالغ بر ۴۶۶ تن مىشود. البته با تتبع در اسانيد روايات، ممكن است بر شمارى بيش از اين دست يافت، همچنانكه احتمال دارد برخى از اين نامها به اصحاب امام جواد عليهالسلام برمىگردد. برخى از راويان آن حضرت، مانند جابر بن يزيد جعفى، عبد الله بن عطاء مكى و ابان بن تغلب از نظر محدثان اهل سنت نيز محترم بودهاند. در اين ميان، ياران و پروردگان خاص مكتب امام باقر عليهالسلام كه ناشر و مبين آراء و اقوال آن حضرت بودهاند، جايگاه ويژهاى دارند. از معروفترين آنان علاوه بر جابر بن يزيد و ابان بن تغلب، مىتوان از كسانى چون ابو حمزه ثمالى، حمران بن اعين، محمد بن مسلم ثقفى، زرارة بن اعين، معروف بن خربوذ، بريد العجلى، ابو بصير اسدى و فضيل بن يسار نيز نام برد. به ابو حمزة ثمالى كتابهايى در حديث و تفسير نسبت داده شده و گروهى از بزرگان اهل سنت از او اخذ حديث كردهاند. جابر بن يزيد كه به گفته خود فقط ۷۰۰۰۰ حديث از امام باقر عليهالسلام فرا گرفته بود (مجلسى، ۱۴۰۳، ج ۴۶، ص ۳۴۰) از آن حضرت غالبا با عنوان «وصى الاوصياء و وارث علم الانبياء» ياد مىكرد (اربلى، ج ۲، ص ۳۳۷، به نقل از مفيد). همچنين از محمد بن مسلم روايت شده كه از امام باقر عليهالسلام درباره ۳۰۰۰۰ مطلب سؤال كردم (كشى، ص ۱۶۳ و ۱۶۷، مجلسى، ۱۴۰۳، ج ۴۶، ص ۳۲۸). در ميان عالمان شيعه شش نفر اخير از داناترين دست پروردگان امام باقر عليهالسلام و فرزندش، حضرت صادق عليهالسلام شناخته شدهاند و زراره برترين آنهاست (كشى، ص ۲۳۸). از آنها و دوازده تن ديگر اصطلاحا به عنوان اصحاب اجماع ياد مىشود.
مطالب منقول از امام باقر عليهالسلام در صحاح و سنن اهل سنت اندك است (ذهبى، ۱۴۰۲-۱۴۰۹، ج ۴، ص ۴۰۲)، مثلا بخارى فقط سه حديث در باب غسل را از آن حضرت نقل كرده كه از جابر بن عبد الله روايت كرده بودهاند (بخارى، ج ۱، ص ۶۸ و ۶۹). اما در متون حديثى و فقهى شيعه، اعم از اماميه و اسماعيليه (مثلا دعائم الاسلام قاضى نعمان). بالاترين رقم حديث به اين امام و فرزندش اختصاص دارد. علت اصلى كم بودن احاديث امام باقر عليهالسلام، و به طور كلى امامان شيعه در كتابهاى اهل سنت، چند چيز است. از جمله بيشتر راويان اين احاديث، شيعيان، و به تعبير اهل سنت رافضيان، بودهاند، و حال آنكه به نقل روايت از قول رافضه، اعتراض و آن را منع كردهاند (ابن حجر عسقلانى، ج ۱، ص ۱۰-۱۲). ديگر اينكه امام باقر عليهالسلام بسيارى از مطالب دينى و احكام فقهى را بىآنكه به صورت حديث به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نسبت دهد، بيان مىكرده است، و اين از نظر شيعيان كاملا پذيرفته است. زيرا امام باقر عليهالسلام را امام معصوم و جانشين پيامبر مىدانند كه دانش او به واسطه پدرانش به پيامبر مىرسيده است.حتى بنابر يك روايت (مفيد، ج ۲، ص ۱۶۷، مجلسى، ۱۴۰۳، ج ۴۶، ص ۲۸۸) آن حضرت گفته است كه من همه آنچه را كه مىگويم به واسطه پدرانم از حضرت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم روايت مىكنم كه ايشان آن را از فرشته وحى و او آن را از خدا دريافت كرده است. اما نويسندگان كتب حديث اهل سنت فقط منقولات از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم صحابه را نقل مىكردهاند و بالتبع منقولاتشان از امامان شيعه بسيار اندك بوده است.
گفتنى است كه تعداد زيادى روايت نيز از امام باقر عليهالسلام نقل شده كه ايشان به واسطه پدرانش از پيامبر نقل كرده است. روايات منقول از امام باقر عليهالسلام در كتب اهل سنت غالبا از اين دست است. مثلا احمد بن حنبل در، قسمت راجع به على بن ابيطالب (ج ۱، ص ۷۵-۱۶۰)، هفت حديث نقل كرده كه امام پنج تاى آنها را از پدران خود و دو تا را از محمد بن حنفيه روايت مىكند (ج ۱، ص ۷۷-۸۰، ۹۰، ۱۰۱ و ۱۰۳). همچنين حاكم نيشابورى از ايشان ده حديث نقل كرده كه هفت مورد آن را به واسطه پدران خود روايت كرده است (ج ۲، ص ۲۲، ۴۲۸، ۵۸۸، ج ۳، ص ۱۴۴، ۱۶۳، ۱۷۳، ۵۱۶، ۵۶۸، ج ۴، ص ۲۲، ۳۴۵). البته در برخى از كتابهاى اهل سنت نام كسانى چون ابن عباس، ابو سعيد خدرى، سعيد بن مسيب و جابر بن عبد الله انصارى (از جمله-ابو نعيم، ج ۳، ص ۱۸۸) به عنوان مشايخ حديثى امام باقر عليهالسلام ذكر شده و نشان مىدهد كه امام از آنها نقل حديث كرده است، اما محققان اماميه بر اساس اين اعتقاد كه امامان شيعه علوم خود را فقط از طريق منابع وحيانى كسب مىكردهاند، توضيح دادهاند كه نقل امام از اين افراد، بر فرض صحت، بنابر مصالحى بوده است (امين، ج ۱، ص ۶۵۶). بنابر بررسى ذهبى (۱۳۹۲، ج ۳، ص ۷۹-۸۰) در صحاح سته، امام باقر عليهالسلام بجز پدرش امام سجاد عليهالسلام فقط از عبد الله بن عمر و جابر انصارى روايت كرده است. با اينهمه به كم نقل شدن احاديث روايت شده از امام باقر عليهالسلام و ديگر امامان اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در كتب صحاح و سنن اهل سنت، انتقاد شده است.
آنچه از امام باقر عليهالسلام روايت شده در همه زمينههاى علوم اسلامى است، اعم از تفسير و علوم قرآنى، فقه، كلام، اخلاق، تاريخ، سيره و مسائل نظام آفرينش كه گاهى برخى از شاگردان آن حضرت آنها را به صورت كتاب مستقلى تدوين كردهاند.
ابن نديم (ص ۳۶) كتابى را در تفسير به امام باقر عليهالسلام نسبت مىدهد كه ابو الجارود از او و ابو بصير اسدى از ابو الجارود روايت كرده است. اين تفسير در كتب رجال و حديث بيشتر به تفسير ابو الجارود مشهور است، ولى چنانكه نجاشى (ص ۱۷۰) نيز تصريح كرده، از امام باقر عليهالسلام روايت شده است. آقا بزرگ تهرانى (ج ۴، ص ۲۵۱، ۳۰۳) احتمال داده كه اين تفسير، املاء امام بر ابو الجارود بوده است. اعتماد بزرگانى از محدثان و دانشمندان نيز شاهدى بر صحت منقولات آن است. يكى از شاگردان على بن ابراهيم قمى روايات اين تفسير را در تفسير على بن ابراهيم درج كرده و البته، به استنباط آقا بزرگ تهرانى (ج ۴، ص ۳۰۳-۳۰۶) اين شخص، كه انگيزه اصلى او افزودن منقولات از امام باقر عليهالسلام به تفسير على بن ابراهيم بوده است، به گونهاى عمل مىكرده كه بين روايات دو تفسير تفكيك شود و خوانندگان به خطا نيفتند.
روش و هدفهاى علمى
پيدايش مذاهب كلامى چون مرجئه و معتزله و خوارج، و آشنايى مسلمانان با آراء اديان ديگر، و حضور پراكنده پيروان ساير اديان در ميان مسلمانان، و ظهور اختلافات فقهى بر اثر عدم دسترسى فقهاى متأخر به سنت نبوى به سبب ممنوعيت طولانى روايت و كتابت حديث (عسكرى، ج ۲، ص ۴۴-۵۸) و انحرافات عملى و فكرى سران سرزمين اسلامى از تعاليم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و توجيه حكومت امويان، از طريق ارائه ناقص و تحريف شده تعاليم اسلام، از مهمترين وقايع دوران امام باقر عليهالسلام بود. گذشته از اين، آن دسته از صحابه و تابعان كه به پيروى از امام على عليهالسلام و جانشينان او معتقد بودند، به دست حاكمان اموى كشته شده يا بدون امكان انتقال دانستههاى خود به نسل بعد در گذشته بودند. اين خلأ از يك سو راه هر نوع اقدام را براى امام باقر عليهالسلام دشوار ساخته و از سوى ديگر راه را براى جاعلان حديث و غاليان هموار كرده بود. مراقبتهاى پنهانى مأموران حكومت اموى از آل على و امام باقر عليهمالسلام، به فرد شاخص اين خاندان، تهديدى جدى براى تلاشهاى آن حضرت به شمار مىرفت.
در اين شرايط، امام به عنوان عالمى كه دانش خود را از طريق پدرانش از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دريافته، حلقههاى درسى بزرگى را در مدينه تشكيل داد. او در اين كار چهار هدف عمده را پى گرفت:
- عرضه ديدگاههاى اسلامى در همه زمينهها، بخصوص درباره پرسشهايى كه دانشمندان ساير اديان مطرح مىكردند. اين مطالب هم سبب استوارى ايمان پيروان دين مىشد و هم غير مسلمانان را به برترى اسلام معترف مىكرد. بنا بر نقل مفيد (ج ۲، ص ۱۶۳) امام باقر عليهالسلام با هر يك از پيروان عقايد گوناگون (اهل الآراء) كه بر او وارد مىشد، مناظره مىكرد و مردم مطالب بسيارى را در علم كلام از او فرا گرفتند.
اشاره به «اهل آراء» در كلام مفيد حايز اهميت است. در روزگار امام باقر عليهالسلام گرايشها و مذاهب مختلف كلامى پديد آمد و نيز پيروان اديان ديگر در سرزمينهاى اسلامى زندگى مىكردند و ميان ايشان و مسلمانان برخوردهاى فكرى روى مىداد. بدين طريق، پرسشها و بحثهاى كلامى مطرح مىشد و حضرت باقر عليهالسلام، گذشته از مقام امامت و زعامت شيعيان، به عنوان يكى از دانشمندان بزرگ زمان خود، كه همه دانشمندان اسلامى به برترى علمى او معترف بودند، به پرسشها پاسخ مىگفت و در بحثها شركت مىجست. به همين دليل، موضوع بسيارى از احتجاجات آن حضرت و نيز احاديثى كه از ايشان روايت شده، مسائل كلامى است و آنچه امام در اين باره فرموده، هم اساس اعتقادات شيعه را تشكيل مىدهد و هم در ديدگاههاى كلامى مسلمانان اثر جدى داشته است.
- روشنگرى نسبت به اشتباهات و انحرافات فقهى، كلامى، فسيرى، تاريخى و اخلاقى كه يا وابستگان حكومت اموى آن را پديد آورده بودند و يا از عدم اتصال به سنت نبوى ناشى مىشد. بنابراين، بيشتر مطالب امام عليهالسلام به ابوابى از علوم اسلامى اختصاص يافته كه در جامعه اسلامى به صورت نادرست عرضه و به كار بسته مىشده است. بر همين اساس، گفته شده كه شمار زيادى از روايات منقول از امام باقر عليهالسلام، و نيز ساير امامان شيعه، در حكم تعليقه يا نقد فقه و كلام و ساير علوم اسلامى متداول در روزگار آنان بوده است، به طورى كه در موارد زيادى فهم درست بيانات اين امامان بدون آگاهى از نظريات ساير مذاهب اسلامى تا حدى دشوار است (فاضل لنكرانى، ص ۱۴).
- گشايش ابوابى از معرفت دينى كه حاكمان آن روز جامعه اسلامى از طرح آنها جلوگيرى كرده بودند و آگاهى مردم از آنها سلطه نظام حاكم سياسى را متزلزل مىكرد. كلينى (ج ۲، ص ۴۱۵-۴۱۶) در حديثى از امام صادق عليهالسلام نقل مىكند كه امويان مردم را در آموزش مباحث ايمان آزاد گذاشتند، اما فراگيرى آنچه را به شرك برمىگشت منع كردند، تا اگر مردم را به كارهاى شرك آميز وادارند [ناروايى] آن را درنيابند. به نظر مىرسد كه وجود همين تعاليم، علاوه بر بيانات صريحى كه رويارويى با حكام و وابستگان آنها را توصيه مىكرده، يكى از مهمترين عوامل مقاومت روانى پيروان اين مذهب در برابر جريانات سياسى حاكم بر جوامع اسلامى بوده باشد.
- گزينش و پرورش گروهى از دانشمندان اسلامى بر مبناى ديدگاههاى امام باقر عليهالسلام، و گسيل كردن آنان به شهرهاى بزرگ اسلامى به منظور ارائه درست نظريات آن حضرت، و در نتيجه خنثى كردن تبليغات دراز مدت امويان در معرفى اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، و نيز نفى گرايشهاى غلو آميز برخى از پيروان اهل بيت، برخورد صريح و قاطع با غاليان و اظهار بيزارى از سران آنان، از جمله مغيرة بن سعيد و بيان بن سمعان (هر دو مقتول در ۱۱۹) جزو اقدامات مهم ايشان به شمار مىرود. (كشى، ص ۲۲۳-۲۲۸)
آن حضرت براى دستيابى به اين هدفها و نيز اجراى مقاصد ديگرى كه بر خود فرض مىديد، گذشته از بر پايى حلقههاى متعدد درس عمومى و خصوصى، به مناظره با دانشمندان برجسته شهرهاى اسلامى و پيشوايان فكرى فرق مهم آن روزگار و عالمان ساير اديان و برخى مدعيان راهبرى معنوى مردم عنايت خاصى داشت. همچنين از مراسم حج براى گفتگو با مسلمانان مناطق مختلف اسلامى بهره فراوان مىبرد. مجلسى (۱۴۰۳، ج ۴۶، ص ۲۳۳-۲۸۶، ۳۴۷-۳۵۹)، احمد بن على طبرسى (ج ۲، ص ۳۲۱-۳۳۱) و امين (ج ۱، ص ۶۵۲-۶۵۳) شمارى از مناظرات آن حضرت را گرد آوردهاند.
در ميان مناظرات امام باقر عليهالسلام از مناظره با پيشواى مسيحيان شام، قتادة بن دعامه (فقيه بزرگ بصره)، بزرگان كيسانيه، عمر بن ذر قاضى، نافع مولى ابن عمر و مهمترين راوى سخنان وى (كلينى، ج ۸، ص ۱۲۰، ذهبى ۱۴۰۲-۱۴۰۹، ج ۵، ص ۹۵)، طاوس اليمانى و محمد بن منكدر از زهاد و تاركين دنيا، ابو حنيفه يكى از ائمه اهل سنت و عبد الله بن نافع ازرق از مدافعان تفكر خوارج مىتوان نام برد. اما مناظرهاى كه مفيد (ج ۲، ص ۱۶۴-۱۶۵) به آن حضرت نسبت داده، قابل تأمل است. اين مناظره ظاهرا با نافع بن ازرق، رهبر فرقه ازارقه از خوارج، صورت گرفته و درباره مسئله حكميت و جنگ صفين است و نافع در برابر اعتراض امام به روش خوارج در برخورد با امام على عليهالسلام و مباح دانستن خون آن حضرت، پاسخى نمىيابد. مشكل اين روايت كه مفيد آن را بدون ذكر سند نقل كرده آن است كه نافع در سال ۶۵ در واقعه دولاب (در نزديكى اهواز) به قتل رسيده است (ابن اثير، ج ۴، ص ۱۹۴). امام باقر عليهالسلام به هنگام گفتگو با او بايد كمتر از هشت سال داشته باشد و اين بعيد مىنمايد، زيرا اگر چنين بود، قطعا بايد در شمار معجزات امام نيز از آن ياد مىشد و حال آنكه منابع مختلف در اين باره سخنى نگفتهاند.
از سوى ديگر، كلينى (ج ۸، ص ۱۲۰) با ذكر سند، مناظرهاى را بين امام و نافع مولى ابن عمر نقل مىكند كه بخش انتهايى آن درباره خوارج و مسئله حكميت است. اين نافع كه ايرانى تبار است و از فقهاى بزرگ مدينه به شمار مىرود، بنابر قول اصح در ۱۱۷ در گذشته (ذهبى، ۱۴۰۲-۱۴۰۹، ج ۵، ص ۱۰۱) و به گفته مجلسى (كلينى، ج ۸، ص ۱۲۰، حاشيه) به خوارج متمايل بوده و با امام على عليهالسلام دشمنى مىنموده است. على بن ابراهيم قمى كه همين مناظره را با همين سند در تفسير خود (بنابر نقل مجلسى، ۱۴۰۳، ج ۱۰، ص ۱۶۱) نقل كرده قسمت اخير آن را درباره خوارج، نياورده است و از نافع مذكور به صورت نافع بن ازرق ياد مىكند.
همچنين كلينى، (ج ۱، ص ۸۸) در حديثى ديگر با سند مشابه از شخصى به نام نافع بن ازرق نام برده است كه از امام باقر عليهالسلام در بحث خداشناسى سؤال كرده است. اين شخص نزد محققان علم رجال شناخته نيست، ولى مامقانى و شوشترى احتمال دادهاند كه او همان نافع مولى ابن عمر باشد (تسترى، ج ۹، ص ۱۸۳-۱۸۴)، چنانكه از تعبير على بن ابراهيم نيز چنين بر مىآيد، در هر صورت، مناظره آن حضرت با نافع مولى ابن عمر، به اشاره هشام بن عبد الملك، انجام گرفته است كه هيچ نسبتى با رهبر ازارقه ندارد.
و نيز مناظره امام باقر عليهالسلام با عبد الله بن نافع به سند ديگرى نقل شده و اتحاد آن با اين مناظره بسيار بعيد است، بخصوص كه مناظره نخست در مسجد الحرام و مناظره دوم در مدينه روى داده است.
مواضع و اقدامات سياسى
امام باقر عليهالسلام كه بارزترين شخصيت اهل بيت و از نظر شيعيان امام پنجم بود، طبعا از نظر سياسى بسيارى از مردم و مخالفان حكومت اموى به او روى آوردند و به همين جهت از سوى حكومت بشدت مراقبت مىشد. البته به سبب وضع خاصى كه بعد از شهادت امام حسين عليهالسلام پديد آمد، امام باقر عليهالسلام بيشتر روش تقيه را پيش مىگرفت و بيشتر به تبيين مبانى نظرى خود در قالب درس مىپرداخت. از اين رو و از آنجا كه همه فعاليتها و جزئيات زندگى آن حضرت در منابع تاريخى، ثبت نشده است، نمىتوان اقدامات سياسى چندانى از ايشان سراغ گرفت، با اين حال چند خبر موجود نشان مىدهد كه امام باقر عليهالسلام در مسايل سياسى بر اساس ملاكها و مبانى خود موضعگيرى داشته و در برخورد با مسائل اجتماعى و سياسى، به ارشاد پيروان و گاهى سران حكومت مىپرداخته است. مثلا در منابع (كلينى، ج ۸، ص ۱۲۰، ذهبى، ۱۴۰۲-۱۴۰۹، ج ۴، ص ۴۰۵، مفيد، ج ۲، ص ۱۶۳-۱۶۴) آمده است كه هشام بن عبد الملك در موسم حج در مسجد الحرام امام باقر عليهالسلام را ديد كه در حال طواف است و مردم بر گردش حلقه زده از او سؤال مىكنند. اين توجه و علاقه مردم نظر او را جلب كرد، از اطرافيان نام وى را پرسيد و چون گفتند كه او محمد بن على است، شگفت زده، گفت: «همان كه مردم عراق فريفته اويند» يا «امام مردم عراق!». در روايتى ديگر (كلينى، ج ۱، ص ۴۷۱) آمده است كه هشام (گويا بعد از همين موسم حج) امام باقر عليهالسلام را همراه با فرزندش حضرت صادق عليهالسلام به شام فرا خواند. امام هنگام ورود به مجلس او بر همه اهل مجلس يكجا سلام كرد، بر خلاف رسم متعارف، خليفه اموى را امير المؤمنين نخواند و بدون كسب اجازه نشست. هشام خشمگينانه زبان به ملامت گشود كه چرا شما مردم را به امامت خود فرا مىخوانيد. حاضران در مجلس نيز بنا بر قرار قبلى همين شيوه را به كار گرفتند. آنگاه امام صريحا از جايگاه اهل بيت پيامبر در دين و اينكه آنان عهدهدار هدايت مردمند، سخن گفت، همچنين به گذرا بودن حكومت امويان اشاره كرد. هشام ابتدا او را به زندان افكند، ولى بعد، ناگزير به آزاد كردن و برگرداندن آنان به مدينه شد.
از اين دو گزارش برمىآيد كه حركت امام باقر عليهالسلام در دعوت به سوى امامت اهل بيت و معرفى مقام و نقش آنان در دين و نيز نفى حقانيت خلافت اموى كه هشام از آن به ايجاد اختلاف در ميان امت تعبير كرده است حركتى گسترده و غير قابل انكار بوده و لااقل در بخشى از سرزمين اسلامى تأثير جدى گذاشته بوده است.
اين نكته را نيز نبايد از نظر دور داشت كه مطرح كردن مرجعيت علمى اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كه امام باقر عليهالسلام شخصيت برجسته ايشان در آن دوره بود در حقيقت، به معناى تبيين جايگاه سياسى آنان نيز بوده است و خليفه اموى، يا امام باقر عليهالسلام و يا ديگران، اين دو را از يكديگر جدا نمىدانستهاند.
در گزارش ديگرى كه ابن ابى الحديد (ج ۱۱، ص ۴۳-۴۴) نقل كرده است، امام به افشاگرى كارهاى امويان از ابتدا تا روزگار خود پرداخته و شيوههاى حكام اموى را در باز داشتن مردم از گرايش به اهل بيت، ساختن احاديث دروغين، آزار رساندن به شيعيان، تخريب شخصيت امامان اهل بيت و به شهادت رساندن آنها آشكار كرده است.
امام در اين گفتار از تاريخ سراسر رنج و ناملايم بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سخن گفته، به دوره امامت حضرت على عليهالسلام و ضديتهاى معاويه با آن حضرت، دوران امام حسن عليهالسلام و خيانت مردم به او كه به صلح با معاويه منجر شد، دعوت مردم كوفه از امام حسين عليهالسلام و پيمان شكنى آنها اشاره، و از راويان دروغپردازى كه با دريافت مال به سود امويان حديث سازى كردند، و نيز آزارهاى گوناگونى كه به دست حكام اموى بر پيروانشان رفته، شكوه كرده است. انتقاد صريح امام از خليفه اموى در برخى موارد و در حضور طرفداران او (از جمله-زمخشرى، ج ۳، ص ۵۱۴)، نهى برخى شيعيان از قبول مناصب رسمى از آن رو كه ممكن است در اقدامات نابجاى حاكمان ظالم شريك شوند (كشى، ص ۲۰۴) و تكريم او از برادرش زيد (همان، ص ۲۳۱-۲۳۲) نيز از جمله گزارشهايى است كه در دست است. با اينهمه آن حضرت از هر گونه اقدام سياسى عمومى پرهيز مىكرد و به پيروان نزديك خود مىگفت كه اعتماد كافى به مردم عراق ندارد. هنگامى كه بريد عجلى از بسيارىِ شيعيان در عراق و آمادگى آنها براى فرمانبردارى از امام سخن گفت، آن حضرت ضمن تأييد كثرت شيعيان عدم اعتماد خود را به آنها بيان و تصريح كرد كه هنوز شرط لازم براى فداكارى در راه حق را احراز نكردهاند. (حر عاملى، ۱۴۰۳، ج ۳، ص ۴۲۵)
علاوه بر اين، امام هر جا كه مصلحت امت ايجاب مىكرد از راهنمايى حاكمان اموى نيز دريغ نداشت، توصيه او به عبد الملك مروان براى ضرب سكه به جاى استفاده از سكههاى رومى، در پاسخ به تهديد امپراطور روم، در برخى منابع نقل شده است. نكته جالب توجه در اين ماجرا آن است كه عبد الملك نه از روى رغبت بلكه از روى ناچارى حضرت باقر عليهالسلام را با احترام به شام آورد و آن حضرت نيز با تأكيد بر حقانيت اسلام او را راهنمايى كرد. (بيهقى، ج ۲، ص ۲۳۲-۲۳۶، دميرى، ج ۱، ص ۹۰-۹۲ به نقل از بيهقى)
امامت امام باقر عليهالسلام
از منابع راجع به فرق اسلام و فرق شيعى مانند كتابهاى على بن اسماعيل اشعرى (ج ۱، ص ۸۸-۹۷)، سعد بن عبد الله اشعرى (ص ۷۴-۷۶) و نوبختى (ص ۹۱-۹۴) و نيز متون حديث و آثار كلامى اماميه برمىآيد كه در ميان شيعيان نسبت به امامت حضرت باقر عليهالسلام اختلاف اساسى وجود نداشته است و فقط گروهى اندك بعدها از امامت او برگشته و به بتريه پيوسته بودند. (كشى، ص ۲۳۷-۲۳۸)
اين امر اساسا از ديدگاه شيعه به مسئله امامت ناشى مىشود كه آن را همانند نبوت منصبى الهى مىدانند و در اثبات آن به نص جلى، تصريح بر عصمت و صدور معجزه و كرامت استناد مىكنند. بنابراين، اكثريت مسلمانان آن روز كه براى اثبات جانشينى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و زعامت مسلمانان به ملاكهايى ديگر چون شورا، انتخاب اهل حل و عقد و اجماع مردم مدينه معتقد بودند، هيچ گاه امامت امام باقر عليهالسلام را مگر در مقام بيان شايستگيهاى آن حضرت، مطرح نمىكردهاند. در ميان شيعيان نيز بعد از شهادت امام حسين عليهالسلام گروهى به نام كيسانيه محمد بن حنفيه را امام خواندند و سپس مدعى زنده بودن و غيبت او شدند. (نوبختى، ص ۴۷-۶۰، على بن اسماعيل اشعرى، ج ۱، ص ۹۰-۹۶، سعد بن عبد الله اشعرى، ص ۲۵-۴۴). سرحوبيه نيز گروهى ديگر بودند كه امامت را در فرزندان امام حسن يا امام حسين عليهماالسلام بدون تعيين و معرفى، مستمر دانستند. اينها چندان نپاييدند و در قيام زيد به او پيوستند (نوبختى، ص ۸۵-۸۸، سعد بن عبد الله اشعرى، ص ۷۱-۷۲). در اين ميان بيشترين افراد شيعه معتقد به امامت حضرت على بن الحسين عليهالسلام شدند و بعد از وفات او به فرزندش امام باقر عليهالسلام گرويدند.
اما زيديه كه خود را پيرو زيد بن على بن الحسين مىدانند، گذشته از اينكه در دو دوره متأخر از زمان امام باقر عليهالسلام و زيد شكل گرفتهاند (زيد هرگز داعيه امامت نداشته است-مفيد، ج ۲، ص ۱۷۲، تسترى، ج ۴، ص ۲۵۹-۲۷۶)اساسا با ديدگاههاى شيعه توافق ندارند. آنها به نص بر امامت و تصريح بر عصمت معتقد نيستند و زيد را از آنرو كه «قيام به سيف» كرد، امام مىدانند. به اين ترتيب، با ملاكهاى شيعى براى امام، فرد ديگرى جز ابو جعفر محمد بن على بن الحسين به جانشينى امام چهارم معرفى نشده و هيچيك از برادران او ادعاى امامت نداشته است. اين اختلاف نسبت به برخى از امامان پيش آمده است (براى توضيح بيشتر امامت ، زيديه ، كيسانيه).
البته از برخى احاديث مىتوان دريافت كه شمارى از فرزندان امام مجتبى عليهالسلام (ولد الحسن) مدعى امامت و سرپرستى اهل بيت بوده و از قبول امامت حضرت باقر عليهالسلام با آنكه به مقام او اقرار داشتهاند، تن مىزدهاند. (كلينى، ج ۱، ص ۳۰۵-۳۰۶، مجلسى، ۱۳۶۳ ش، ج ۳، ص ۳۲۴)
براى اثبات امامت حضرت باقر عليهالسلام، به چندين حديث معتبر از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و امامهاى پيشين، خصوصا امام سجاد عليهالسلام، استناد شده و حتى برخى از متكلمان آنها را متواتر خواندهاند. (طوسى، ۱۳۹۴، ج ۴، ص ۱۹۴) در اين احاديث هم به عصمت آن حضرت و هم به امامت او تصريح شده است. (كلينى، ج ۱، ص ۳۰۵-۳۰۶، بياضى، ج ۲، ص ۱۶۱-۱۶۲، مجلسى، ۱۴۰۳، ج ۴۶، ص ۲۲۹-۲۳۳، حر عاملى، ۱۳۵۷ ش، ج ۵، ص ۲۶۱-۲۶۵)
برخى (علم الهدى، ص ۵۰۳، طوسى، ۱۳۹۴، ج ۴، ص ۱۹۳) با توجه به اين احاديث، ضمن يادآورى ديدگاه زيديه درباره امامت و تفاوت آن با نظرگاه شيعى، امامت زيد بن على را كه نصى بر عصمت او وجود ندارد، نفى كردهاند.
گذشته از نص بر عصمت و امامت، در كتابهاى كلامى به دانش فراوان امام باقر عليهالسلام كه هرگز مورد رد و انكار نشد استناد شده و بروز معجزات و كرامات شاهدى ديگر بر اين امر خوانده شده است. (كلينى، ج ۱، ص ۴۶۹-۴۷۲، كشى، ص ۳۴۸، ۳۵۶-۳۶۰، بياضى، ج ۲، ص ۱۸۲-۱۸۵، مجلسى، ۱۴۰۳، ج ۴۶، ص ۲۳۳-۲۸۶، ۳۰۶-۳۲۰، حر عاملى، ۱۳۵۷ ش، ج ۵، ص ۲۶۹-۳۲۲)
آنچه اربلى (ج ۲، ص ۳۴۹-۳۵۰) به نقل از حميرى از ابو بصير در شمار معجزات امام باقر عليهالسلام روايت كرده و مجلسى نيز (۱۴۰۳، ج ۴۶، ص ۲۶۹) به پيروى از او همين كار را انجام داده، متضمن چند اشتباه تاريخى است و به ظن قوى، راجع به امام صادق عليهالسلام مىشود.
بعد از وفات امام باقر عليهالسلام جز اكثريت پيروان او كه امامت حضرت صادق عليهالسلام را پذيرفتند، گروهى به امامت محمد بن عبد الله بن حسن معروف به نفس زكيه (مقتول در ۱۴۵) معتقد شدند. اينان مرگ يا قتل او را انكار كرده مدعى بودند كه وى از ديدهها پنهان شده و همان مهدى است كه خروج خواهد كرد. مغيرة بن سعيد از مبلغان اين نظر بود و حتى برخى او را امام بعد از حضرت باقر عليهالسلام مىدانستند كه پس از او امامى نخواهد آمد تا محمد بن عبد الله بن الحسن خروج كند. گروهى نيز به ابو منصور عجلى پيوستند و او را جانشين امام باقر عليهالسلام خواندند. (على بن اسماعيل اشعرى، ج ۱، ص ۶۸-۷۵، ۹۶-۹۷، نوبختى، ص ۹۴-۹۶، سعد بن عبد الله اشعرى، ص ۷۶-۷۷، براى تفصيل بيشتر-مغيريه، منصوريه، نفس زكيه)
برخى از نويسندگان متأخر، از جمله بغدادى (ص ۵۹-۶۰) و شهرستانى (ج ۱، ص ۱۴۷) از فرقهاى به نام باقريه ياد كردهاند كه پس از امام باقر عليهالسلام فرد ديگرى را به امامت نپذيرفتهاند. بغدادى درباره اين گروه مىنويسد كه آنها ابو جعفر محمد بن على را مهدى منتظر مىدانند و در اثبات ادعاى خود به حديث معروف جابر از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم استدلال مىكنند. به موجب اين حديث، كه پيشتر نيز به آن اشاره شد، پيامبر به جابر خبر داده بود كه محمد بن على را خواهد ديد و از او خواسته بود كه سلام او را به وى برساند. بغدادى از قول آنان نوشته است كه سلام رساندن پيامبر به حضرت باقر عليهالسلام دلالت بر مهدويت او مىكند. وى سپس اين استدلال را رد كرده و مسلم بودن وفات امام باقر عليهالسلام را نيز شاهد بر نادرستى آن ادعا دانسته است. صفدى (ج ۴، ص ۱۰۲-۱۰۳) نيز همين مطالب را آورده است. اما شهرستانى باقريه را معتقدان به رجعت حضرت باقر مىداند و آنها را از آنجا كه آن حضرت را آخرين امام خواندهاند، با وصف «واقفه» (توقف كنندگان) ياد مىكند. با اينهمه، مهم اين است كه در مآخذ شيعى يا منابع متقدم ملل و نحل، فرقهاى به اين نام ذكر نشده و معلوم نيست كه اين نام از چه وقت و بر چه اساسى وارد كتابهاى ملل و نحل متأخر شده است.
امام و شيعيان
شاگردان و پيروان امام باقر عليهالسلام از جهات گوناگون اختلاف مرتبت داشتند. اوضاع خاص اجتماعى سياسى و وجود مخالفانى با انگيزههاى مختلف، پايدارى شيعيان را بر اعتقاد خود دشوار كرده بود تا آنجا كه برخى از آنها به دستاويز موضوعى بىاهميت، دچار دودلى شدند و از امامت آن حضرت برگشتند. (كشى، ص ۲۳۷-۲۳۸) در اين شرايط، آن حضرت از تربيت كسانى كه ضمن پايدارى بر اعتقاد شيعى بتوانند مبين و مدافع آراى شيعى در جامعه اسلامى باشند، به هيچ روى فروگذارى نمىكرد و بخصوص نسبت به كسانى چون محمد بن مسلم، زرارة بن اعين، حمران بن اعين و فضيل بن يسار كه از فرصتهاى مختلف براى فراگيرى دانشهاى اسلامى از امام باقر عليهالسلام بهره مىجستند و در نشر آنها مىكوشيدند، تقدير مىكرد و با اين همه از آنان مىخواست كه همه آموختههاى خود را به هر كسى نگويند و خصوصا مراقب مأموران دستگاه خلافت باشند. (كشى، ص ۱۶۲، ۱۷۸، ۱۹۳، ۲۱۳) همچنانكه فرزندش حضرت صادق عليهالسلام نيز از آنها به نيكى ياد مىكرد و آنها را احيا كنندگان آثار پدرش مىخواند. (همان، ص ۱۳۶-۱۳۷)
امام همچنين شاعرانى چون كميت را كه با سرودن اشعار در نشر افكار شيعه تلاش مىكردند تشويق مىكرد. (همان، ص ۲۰۷-۲۰۸، ۲۴۵) به اين ترتيب بود كه اقدامات و روشهاى مختلف امام باقر عليهالسلام به شكل گيرى مجدد جامعه شيعى انجاميد.
مجله تاریخ
پیچ اینستاگرام مجله تاریخ
منابع:
محمد محسن آقا بزرگ تهرانى، الذريعه الى تصانيف الشيعه، چاپ على نقى منزوى و احمد منزوى، بيروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳
ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، چاپ محمد ابو الفضل ابراهيم، [مصر]۱۳۸۵-۱۳۸۷/۱۹۶۵-۱۹۶۷
ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت ۱۳۹۹-۱۴۰۲/۱۹۷۹-۱۹۸۲
ابن بابويه، علل الشرايع، نجف ۱۳۸۵
ابن جوزى صفة الصفوة، بيروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹
ابن حجر عسقلانى، لسان الميزان، بيروت ۱۳۹۰/۱۹۷۱
ابن حجر هيتمى، الصواعق المحرقة فى الرد على اهل البدع و الزندقه، چاپ عبد الوهاب عبد اللطيف، قاهره ۱۳۸۵/۱۹۶۵
ابن حنبل، مسند، استانبول ۱۴۰۲/۱۹۸۲
ابن خلكان، وفيات الاعيان و انباء ابناء الزمان، چاپ محمد محى الدين عبد الحميد، قاهره ۱۹۴۸-۱۹۴۹
ابن سعد، كتاب الطبقات الكبير، چاپ ادوارد سخو، ليدن ۱۳۲۱-۱۳۴۷
ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، ج ۴، چاپ هاشم رسولى محلاتى، قم [۱۳۷۹]
ابن عساكر، ترجمة الامام زين العابدين على بن الحسين عليهالسلام و تليها ترجمة ابنه الامام محمد الباقر عليهالسلام من تاريخ مدينة دمشق، چاپ محمد باقر محمودى، تهران ۱۴۱۳
ابن عماد، شذرات الذهب فى اخبار من ذهب، بيروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹
ابن قتيبه، كتاب عيون الاخبار، بيروت [بىتا]
ابن منظور، لسان العرب، بيروت ۱۹۵۵-۱۹۵۶
ابن نديم، كتاب الفهرست، چاپ رضا تجدد، تهران ۱۳۵۰ ش
احمد بن عبد الله ابو نعيم، حلية الاولياء و طبقات الأصفياء، بيروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷
على بن عيسى اربلى، كشف الغمه فى معرفة الائمة، بيروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱
سعد بن عبد الله اشعرى، كتاب المقالات و الفرق، چاپ محمد جواد مشكور، تهران ۱۳۶۱ ش
على بن اسماعيل اشعرى، مقالات الاسلامين و اختلاف المصلين، چاپ محمد محى الدين عبد الحميد، [بىتا. ]۱۴۰۵/۱۹۸۵
محسن امين، اعيان الشيعه، بيروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳
محمد بن اسماعيل بخارى، صحيح البخارى، استانبول ۱۹۸۱
عبد القاهر بغدادى، الفرق بين الفرق، چاپ محمد محى الدين عبد الحميد، بيروتد [بىتا]
احمد بن يحيى بلاذرى، انساب الاشراف، بيروت ۱۳۹۷/۱۹۷۷
على بن يونس بياضى، الصراط المستقيم الى مستحقى التقديم، چاپ محمد باقر بهبودى، تهران ۱۳۸۴
ابراهيم بن محمد بيهقى، المحاسن و المساوى، چاپ محمد ابو الفضل ابراهيم، قاهره [تاريخ مقدمه ۱۳۸۰/۱۹۶۱]
محمد تقى تسترى، قاموس الرجال، قم ۱۴۱۰
محمد بن عبد الله حاكم نيشابورى، المستدرك على الصحيحين، بيروت [بىتا]
محمد بن حسن حر عاملى، اثبات الهداة بالفصوص و المعجزات، چاپ هاشم رسولى، ج ۵، با شرح و ترجمه فارسى احمد جنتى، تهران ۱۳۵۷ ش
محمد بن حسن حر عاملى، وسائل الشيعة، چاپ عبد الرحيم ربانى شيرازى، بيروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳
محمد بن موسى دميرى، حياة الحيوان الكبرى، چاپ افست قم ۱۳۶۴ ش
محمد بن احمد ذهبى، سير اعلام النبلاء، بيروت ۱۴۰۲-۱۴۰۹/۱۹۸۲-۱۹۸۸
محمد بن احمد ذهبى، الكشاف فى معرفة من له رواية فى الكتب السته، چاپ عزت على عبد عطيه و موسى محمد على موشى، قاهره ۱۳۹۲/۱۹۷۲
محمود بن عمر زمخشرى، ربيع الابرار و نصوص الاخبار، چاپ سليم نعيمى، قم ۱۴۱۰
سبط ابن جوزى، تذكرة الخواص، بيروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱
محمد بن عبد الكريم شهرستانى، كتاب الملل و النحل، چاپ افست قم ۱۳۶۴ ش
خليل بن ابيك صفدى، كتاب الوافى بالوفيات، ويسبادن ۱۹۶۲-۱۹۷۹
احمد بن على طبرسى، الاحتجاج، چاپ محمد باقر موسوى خرسان، بيروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱
فضل بن حسن طبرسى، اعلام الورى باعلام الهدى، چاپ على اكبر غفارى، بيروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹
محمد بن حسن طوسى، تلخيص الشافى، چاپ حسين بحر العلوم، قم ۱۳۹۴/۱۹۷۴
محمد بن حسن طوسى، رجال الطوسى، نجف ۱۳۸۰/۱۹۶۱
محمد بن حسن طوسى، مصباح المتهجد، بيروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱
مرتضى عسكرى، معالم المدرستين، ج ۲، تهران ۱۴۰۵
محمد بن ابراهيم عطار، كتاب تذكرة الاولياء، چاپ نيكلسون، ليدن ۱۹۰۵، [تهران، بىتا]
على بن حسين علم الهدى، الذخيرة فى علم الكلام، احمد حسينى، قم ۱۴۱۱
على بن محمد علوى عمرى، المجدى فى انساب الطالبين، چاپ احمد مهدوى دامغانى، قم ۱۴۰۹
محمد فاضل لنكرانى، «مصاحبه با استاد آيت الله حاج شيخ محمد فاضل»، نور علم، دوره ۳، ش ۶ (فروردين ۱۳۶۸ ش)
نعمان بن محمد قاضى نعمان، دعائم الاسلام، چاپ آصف بن على اصغر فيضى، [قاهره] ۱۹۶۳-۱۹۶۵
عباس قمى، منتهى الآمال، تهران [بىتا] محمد بن عمر كشى اختيار معرفة الرجال، [تلخيص] محمد بن حسن طوسى، چاپ حسن مصطفوى، مشهد ۱۳۴۸ ش
محمد بن يعقوب كلينى، الكافى، چاپ على اكبر غفارى، بيروت ۱۴۰۱
عبد الله مامقانى، تنقيح المقال فى علم الرجال، نجف ۱۳۴۹-۱۳۵۲
محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، بحار الانوار، بيروت ۱۴۰۳
محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، مرآة العقول فى شرح اخبار آل الرسول، تهران ۱۳۶۳ ش
محمد بن محمد مرتضى زبيدى، تاج العروس من جواهر القاموس، چاپ عبد الستار احمد فراج. . . [و ديگران]، كويت ۱۳۸۵-۱۴۰۶/۱۹۶۵-۱۹۸۶
على بن حسين مسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، چاپ محمد محيى الدين عبد الحميد، مصر ۱۳۸۴-۱۳۸۵/۱۹۶۴-۱۹۶۵
محمد بن محمد مفيد، الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، قم ۴۱۳
احمد بن على نجاشى، فهرست اسماء مصنفى الشيعة المشتهر برجال النجاشى، چاپ موسى شبيرى زنجانى، قم ۱۴۰۷
حسن بن موسى نوبختى، فرق الشيعه، ترجمه محمد جواد مشكور، تهران ۱۳۶۱ ش
على بن عثمان هجويرى، كشف المحجوب، چاپ ژوكوفسكى، تهران ۱۳۵۸ ش
احمد بن اسحاق يعقوبى، تاريخ اليعقوبى، بيروت [بىتا]