به نام خدا
تاريخ ايران قديم قسمتى از تاريخ مشرق قديم است و اين تاريخ، چنانكه گفتهاند، فصل اول گذشتههاى بشر يا توصيف تمدّنهائى است كه بتمدن يونانى پيوسته، اين تمدن هم بتمدنهاى ديگر اتصال يافته و بدين نحو مانند سلسله دودمان يا خانوادهاى عهدا بعد عهد تا زمان ما ممتد است. تاريخ مشرق قديم از حيث زمان اگر بيش از نصف تاريخ بشر نباشد كمتر نيست، باوجوداين در زمانى كه بما نزديك است منابع اين قسمت مهم تاريخ بمندرجات تورية و چند كتابى، كه از مورخين و نويسندگان عهد قديم باقى مانده، محدود ميشد. بنابراين موادّى كه براى تاريخ لازم است بسيار كم و اطلاعات خيلى محدود بود، خود علم تاريخ هم براى تحقيقات اسلوب علمى نداشت. پس جاى تعجب نيست كه علماء اين علم راجع بتاريخ مشرق قديم، بجاى آنكه از جزئيات پى بكليات برند، كلياتى درنظر گرفته با قياس جزئيات را از آن استنتاج ميكردند. بقدرى كه اين اسلوب «۱» بتاريخ مزبور ضرر زد، بهيچيك از قسمتهاى ديگر بان اندازه زيان نرسانيد. حال بدين منوال بود تا در عصر ما اوضاع تغيير كرد و قرن سيزدهم هجرى، يا نوزدهم ميلادى، كوشههائى از پرده ضخيم قرون عديده، كه گذشتههاى مشرق قديم را در پس خود پنهان ميداشت و هنوز هم دارد، بلند كرد: سنگهائى كه سطح آن از خطوط قديمه پوشيده، دفترخانهها دولتى از دول بزرگ عهد عتيق، كتابخانه و آثار پادشاهان با عظمت، هزاران لوحه، عدهاى بيشمار از حجاريها، آثار و اشياء از زيرزمين بيرون آمده و خاموشى را بيكسو نهاده بذكر حوادث و وقايع قرنها پرداختند.
معلوم است كه با اين حال منابعى جديد براى دانستن تاريخ مشرق قديم بدست آمد و اطلاعات حاصله مبناى تاريخ مشرق قديم، ا، كه از نظر فلسفى با قياس ساخته شده بود، از بيخ و بن برافكنده بنوره كاخ متينى ريخت، كه در آتيه نزديك آنرا از
______________________________
(۱)-Methode
روى استحقاق تاريخ مشرق قديم خواهند خواند. اين كاخ با سرعتى حيرتآور بالا ميرود و بقدرى مواد بدست آمده كه بفكر هيچيك از علماء خطور نميكرد. تقريبا هرسال كشفياتى جديد در يكى از امكنه مهمّ تاريخى روى داده، روشنائى بيكى از كوشههاى تاريك اين قسمت از تاريخ بشر مياندازد. راست است كه هنوز اين قسمت بدرجهاى نرسيده كه بتوان آنرا در رديف بعض قسمتهاى روشن تاريخ گذارد، باوجوداين بنابر اسناد و مداركى كه كشف شده، آلان هم تاريخ ادوارى زياد، كه تا سه هزار سال قبل از ميلاد و بلكه بيشتر بالا ميرود، روشن شده، درجه تمدّن بشر در اين ادوار و عهود معلوم گشته و، چون اين نكته مسلم است كه هر يك از درجات تمدّن نتيجه كارهاى قرون عديده است، اطلاعات مزبوره روشنائيهائى هم بادوار فاصله افكنده بسيارى از چيزهاى مجهول را معلوم ميكند.
تحقيقات در آثار عتيقه صفحاتى كه تمدّن يونانى داشته، بخصوص در جزيره كرت «۱»، از چندى باينطرف ترّقى شايانى كرده و معلوم داشته كه چندين قرن قبل از جنگ (ترووا) «۲» اين جزيره، كه يكنوع تمدّن عالى پرورده، با تمدن مشرق قديم ارتباطى بسيار نزديك داشته و ارتباط مزبور مدّتهاى مديد برقرار بوده. نيز به ثبوت رسيده كه قديمترين مردم ايطاليائى، يعنى (اتروسك) ها، كه در قرون بعد آنقدر تمدنشان در تمدن رومى دخالت داشت، اصلا مشرق زمينى بودهاند. از اينجهت و جهات ديگر تاريخ مشرق قديم ميرود كه مبدّل شود به تاريخ «عهد قديم ممالك متمدنه درياى مغرب» «۳». در اينجا مسئلهاى طرح ميشود: آيا بايد اينقسمت از تاريخ را باسمى ناميد كه ذكر شد، يا افقنظر را وسيعتر كرده اينقسمت را بسائر
______________________________
(۱)-Crete )جزيره بزرگى است در درياى مغرب كه جزو يونان ميباشد).
(۲)-Troie ترووا شهرى بود در آسياى صغير كه آنرا ايليون و پرگام نيز ميناميدند، يونانيها از جهت نزاعى آنرا محاصره كردند و پس از ده سال زد و خورد شهر را گرفته آتش زدند، اين جنگهاى ده ساله موضوع داستانهائى شد كه هومر معروف يونانى سروده و شاهكارهاى او معروف به (ايلياد) و (اديسه) است، محلّ اين شهر قديم را شليمانSehliemann يافت و در حوالى جائى موسوم به (حصارليق) است.
(۳)-Mediterranee
ممالك مشرق هم مانند چين و غيره شامل كرد، چه بين اين تمدن و تمدن چينى و امريكاى قديم، چنانكه گويند، شباهتهاى حيرتآور وجود دارد. عجالة علم تاريخ نتوانسته اينمسئله را حل كند و بنابراين علماء و محققين دائره را تنگتر گرفته تاريخ «مشرق قديم» يا «عهد قديم ممالك متمدنه درياى مغرب» را شامل مصريها، سومريها، اكديها، ساميهاى كلده و آسور ميكنند و پس از آن از گذشتههاى مللى حرف ميزنند، كه هرچند تمدن عالى پرورده اند، ولى تمدن آنها كم يا بيش در تحت نفوذ مصريها يا بابليها و يا هردو پرورش يافته. اين ملل به ترتيب تاريخى عبارتند از: ۱- ساميهاى سوريه و عربستان و نيز فينيقي ها كه تمدن شرقى را بمغرب بردند. ۲- ملل و مردمانى كه در آسياى صغير ميزيستند و نژاد آنها هنوز محققا معلوم نيست، مانند هيتها و غيره «۱». ۳- اهالى سياهپوست (نوبى) در جنوب مصر كه دولت (مروايت) را تشكيل كردند. ۴- عيلامي ها كه نه سامى بودند و نه آريانى. ۵- قديمترين نمايندگان نژاد آريانى بخصوص ماديها و پارسيها كه از مشرق قديم دولت واحد و مشكّلى ساختند «۲».
تمدّن بحر الجزاير «۳» يا يونانى و تمدن (اتروسكى) يا رومى در اين قسمت از تاريخ داخل نيست، چه تمدن يونانى و رومى، هرچند پايهاش بر تمدن مشرق قديم است، ولى بعدها خصائصى ديگر يافت و در تاريخ تمدّنها معروف به «تمدّن يونانى و رومى» گرديد. بنابر آنچه گفته شد حدود جغرافيائى مشرق قديم عجالة چنين است: ۱- از آسياى وسطى، درياى كسپين يا خزر، كوههاى قفقاز و درياى سياه تا خليجپارس، عربستان جنوبى و درياچههاى افريقائى. ۲- از سند تا جبل طارق. اين است حدود مشرق قديم. اما راجع به حدّ نهائى آن در زمان بين علماء مباحثات زياد شده و باين مسئله، كه در چه زمان اين تاريخ خاتمه يافته، جوابهاى مختلف دادهاند. بعض علماء باين عقيدهاند كه حدّ نهائى اين تاريخ زمانى است كه برترى تمدن يونانى مسلم گشت و يونانيها پيش آهنگ تمدّن شدند،
______________________________
(۱)- محققا معلوم نيست يعنى عقيدهاى اظهار نشده كه اكثريّت آنرا پذيرفته باشد.
(۲)- مشكّل يعنىOrganise
(۳)- درياى اژه (Egee(
يعنى پس از اينكه پارسىها ملل مشرق قديم را در تحت دولت مشكّل واحدى در آورده بيونان برخوردند، جنگهاى ايران و يونان وقوع يافت و يونانىها در مشرق منتشر شده زمينه استيلاى قوم خود را آماده كردند، ولى برخى با اين عقيده همراه نيستند، چه ثابت شده، كه بعد از جهانگيريهاى پارسىها اوضاع و احوال مشرق قديم تغيير نكرد، ملل سير تكاملى خود را مىپيمودند و زندگانى سياسى بعض ملل از نو تجديد ميشد. بعبارت ديگر در تحت لواى شاهنشاهى ايران نه ملتى مرد و نه تمدنى از تمدنهاى قديم از ميان رفت. بعضى پيدايش اسكندر و فتوحات او را حدّ نهائى تاريخ مشرق قديم تصوّر ميكنند، چه ميگويند كه، با غلبه اسكندر بردولت هخامنشى، عنصر يونانى در مشرق برترى يافت و تمدّن مشرق از شرقى بيونانى تبديل شد، ولى مطالعات دقيق ثابت ميكند كه تمدّن يونانى، باستثناى بعض سواحل درياى اژه (بحر الجزائر) و درياى مغرب، در جاهاى ديگر مشرق قديم بعمق نرفت، تمدّنهاى قديم باقى ماند و خود اسكندر و بعد از او سلوكىها و غيره، تا درجهاى، در تحت اثر اين تمدّنها درآمدند. مذهب مسيحى هم، برخلاف آنچه بعضى تصوّر كردهاند، كاملا خاتمه باين عهد ممتد مشرق نداد، زيرا مردمان زياد مذهب مسيحى را پذيرفتند، بىاينكه از گذشتهها و عادات خود صرفنظر كرده، يا بطور كلّى، احوال روحى خود را تغيير داده باشند. از الهيات و ادبيات آنها هم اين نكته روشن است. پس از آنچه گفته شد بالطبع اين سؤال پيش مىآيد، كه بالاخره تاريخ مشرق قديم كى خاتمه يافته؟ با فتوحات مسلمين، زيرا مسلمين ملل زياديرا، كه تمدّن قديم شرقى داشتند، بدين جديد درآوردند و با دين اسلام عادات و اخلاق و تمدّنهاى قديم بمرور از ميان رفت، اكثر ملل زبان خود را فراموش كردند، اينكه سهل است تاريخ خود را هم از خاطرها زدودند و زبان و تمدّن عرب جايگير تمدنهاى قديم شرقى گرديد. بنابراين ميتوان گفت، كه زوال
تمدنهاى قديم با ظهور مذهب مسيح شروع گرديد و با انتشار اسلام خاتمه يافت.
از اين جهت است كه محققين تاريخ مشرق كهن را بسه قسمت تقسيم ميكنند:
۱- مشرق قديم. ۲- مشرق مسيحى. ۳- مشرق اسلامى. براى روشن بودن اين معنى كافى است نظرى بممالكى، كه دو تمدّن بزرگ مصرى و بابلى را پروردهاند، بيفكنيم. در مصر زبان قبطى، كه يك زبان طبقه سوم بود، يعنى از زبانى آمده بود، كه زاده زبان قديم مصر است، در قرن هفدهم ميلادى بكلى مرد.
در بين النهرين (كلده قديم) از تمدن سومريها، اكديها و كلدانيها اثرى باقى نمانده.
چنين است نيز حال سوريه نسبت به فينيقىها. امّا در آسياى صغير، ايران و آسياى وسطى تأثير عربيّت كمتر بود، زيرا زبانهاى مردمان اين ممالك محفوظ ماند و سكنه اين ممالك چيزهاى زياد از عادات و اخلاق سابق خودشان حفظ كردند. جهات اين تفاوتها زياد است و سبب اصلى را بايد از اينجا دانست، كه اين مردمان نه سامىنژاد بودند و نه عناصر سامى در اينجاها مانند مصر و كلده زياد بود. راجع بايران بىترديد ميتوان گفت، كه، علاوه بر محفوظ ماندن زبان، بسيارى از عادات و آداب ايران قديم در ميان سواد مردم و خصوصا در ايلات و عشاير ايرانى هنوز زنده است «۱».
______________________________
(۱)- علاوه بر عادات و آدابى، كه مانند عيد نوروز و امثال آن در تمام ايران محفوظ است، عادات و رسومى در برخى از ولايات يا در ميان ايلات باقى مانده، كه ما از آن اطلاع نداريم، براى مثل جائى را از كتاب هرودوت ذكر ميكنيم: مورّخ مذكور گويد وقتى كه ماسيستيوس، يكى از سرداران نامى ايران، درپلاته كشته شد، تمام قشون ايران عزادار گرديد و علامت عزا چنين بود، كه سپاهيان موهاى سروصورت را بريدند و يال اسبانرا چيدند. نگارنده در ابتداء تصوّر ميكرد، كه هرودوت اشتباه كرده، زيرا اكنون در ميان مردم علامت عزادارى از جمله اين است، كه موها را نميزنند (يا باصطلاح كنونى اصلاح نميكنند)، بعد برحسب اتفاق در مجلسى، كه براى فاتحه منعقد شده بود، صحبت از انواع عزادارى بميان آمد و يكى از رؤساى ايل بختيارى اظهار كرد، كه تا بيست سال قبل معمول ايل مزبور چنين بود، كه در موقع عزادارى موهاى سر را ميبريدند ويال اسبانرا ميچيدند، ولى بحكم ايلخانى وقت اين آداب منسوخ شد. اين نوع عادات و رسوم، كه از قديم مانده، در ولايات و ايلات ايران زياد است و، اگر كسى تحقيقاتى در اين باب كرده عادات را ضبط و با نوشتههاى مورّخين عهد قديم مقايسه كند، اين نكته روشن خواهد بود.
محو تمدّنهاى مصرى و بابلى در ميان مللى كه گذشتههاى مفصل و تمدّنهاى عالى داشتهاند تقريبا بىنظير است، چه مردمان يونان و ايطاليا، كه نيز از ملل قديمه عالماند، گذشتههاى خود را فراموش نكردهاند، تمدّن كنونىشان دنباله تمدّنهاى گذشته آنها است و بزبانى حرف ميزنند كه از زبان قديمشان آمده.
يك عهد خاتمه يافته براى مورّخ و محقق گرانبها است، چه از آن ميتواند بخوبى معلوم كند كه جريان تاريخ بكجا منتهى شد، اثرات عوامل تاريخى چه بود و بچه نتيجه رسيد، ولى متأسفانه راجع بتاريخ مشرق قديم هنوز انجام اينكار مقدور نيست، چه اين رشته هنوز خيلى جوان و موادى كه در اختيار آن ميباشد، اگرچه بسيار زياد است و حتى كثرت آن گاهى فشار باحوال روحى محقق وارد ميكند، ولى اين اندازه مواد براى فهم ادوارى كه طول آن بچندين هزار سال ميرسد كافى نيست، بخصوص كه اين مدارك و منابع غالبا راجع بزندگانى رسمى ملل قديمه ميباشد و در باب زندگانى درونى، يعنى زندگانى غير مصنوعى يا زندگانى بى نمايش، اطلاعات خيلى كم يا ناقص است: چه بسا بدورههائى ميرسند كه طول آن چندين ده يا صد سال است و راجع باين زمانها جز چند كلمهاى مبهم كه آنهم از زمانهاى اخير است و صحتش مورد ترديد، چيزى نمىيابند، ولى خوش وقتى او اينجا است كه كاوشها و كشفيات همواره پيش ميرود و اكتشافى سهل و ساده بغتة روشنائى بهتآورى بمسائل مجهول افكنده، نتائجى بدست ميدهد كه هيچ يك از علماء انتظار آنرا نداشت. هرقدر كه كاوشها و تحقيقات پيش ميرود يك نكته روشنتر ميگردد و آن اثراتى است كه تمدنهاى قديم مشرق در تمدنهاى يونانى و رومى و بعد بواسطه اين مردمان در تمدن كنونى گذارده، مثلا مبادى علم طب و رياضيات از مشرق بفلاسفه يونانى و اسكندرائى و باعراب رسيد و در قرون وسطى باروپا رفت. سلسله مقادير بابلى تا ادخال سلسله مطرى كم يا بيش در تمام اروپا پذيرفته بود. الف باء از مشرق بتوسط فينيقيها در مغرب منتشر شد. تشكيلات دولتى مشرق، بخصوص مصر، بود كه در ابتداء بيونان سرايت كرد و از آنجا بروم و بيزانس درآمده اثراتى انكار نكردنى در اينجاها از خود گذاشت. مذهب مصريها
نفوذى در مذهب يونانيها داشت، چنانكه مذاهب قديم مشرق، مذهب موسوى و مذاهب ايرانى بروم رخنه كرد. بالاخره مذهب مسيحى مذهب شرقى بود كه مغرب را مسخر داشت، يعنى بعد از غلبه مغرب بر مشرق، در زمان اسكندر، از نو مشرق بر مغرب استيلا يافت. از اين جهت است كه از چندى باين طرف تاريخ مشرق قديم و آثار آن مورد توجهى مخصوص شده، در تمام دارالعلومهاى اروپائى مجالس درس براى اين شعبه تاسيس كردهاند و، چون اين شعبه خيلى بسط يافته و يكنفر نمىتواند بتمام رشتههاى مختلف شعبه مذكور بپردازد، مسئله تخصص در اينجا هم نفوذ يافته، تاريخ و علم آثار عتيقه مشرق قديم را برشتههائى تقسيم كردهاند. رشتهها زياد است. معروفترين آنها مصرشناسى «۱» و آسورشناسى است «۲»، اخيرا ايران قديم هم موضوع رشتهاى گرديده كه بايد آنرا ايرانشناسى ناميد «۳».
اين رشته ها غالبا دست بهم ميدهد، چه نظرى كه در يك قرن پيش راجع بملل مشرق قديم حكم فرما بود و تصور ميكردند كه ملل مزبوره از هم جدا زيسته با يكديگر ارتباطى نداشتهاند، اساس حكومتها بر استبداد صرف بود، حركتى در تمدنها وجود نداشت و غيره و غيره، تماما امروز از ميان رفته يا دارد ميرود. گذشته از اين نكته، كشفياتى كه در يك مملكت بعمل ميآيد، بسا كه به روشن كردن زمانى از مملكت ديگر كمك ميكند، چنانكه راجع بايران هريك از اين موارد در جاى خود گفته خواهد شد.
مجله تاریخ
پیچ اینستاگرام مجله تاریخ
منبع: تاریخ ایران (حسن پیرنیا)