به نام خدا
راجع باين مسئله بدوا بايد گفت كه تورية يگانه سند تاريخى است كه همسايگان ملت يهود را از نظر نژادشناسى تقسيم كرده. اگرچه معلوم نيست كه مبناى تقسيم چه بوده، بهرحال در تورية تمام مللى كه معروف بنى اسرائيل بودند چنين تقسيم شدهاند «۱». نوح ع سه پسر داشت: سام، حام و يافث. بابلىها را تورية از اعقاب حام دانسته، كنعانيان را، كه از حيث زبان به يهود خيلى نزديك بودهاند، فينيقيها و آسوريها را نيز از اين نژاد محسوب داشته، ولى عيلاميها را، كه زبانشان ابدا شباهتى بزبان يهود نداشته، جزو فهرست پسران سام قلمداد كرده. از اينجا معلوم است كه در تشخيص نژادها نظر تورية بقرابت زبانها نسبت بيكديگر نبوده، بل نظر سياسى را در اين امر دخالت داده، ولى اكنون علم نژادشناسى از مسئله سياست و غيره صرفنظر كرده بمبنائى ديگر براى تفكيك نژادها از يكديگر و تقسيم آنها قائل شده.
بايد ديد كه اين مبنا چيست، در اين مسئله شكى نيست كه زبان اهميت زياد دارد ولى، چنانكه تجربه و تحقيق نشان ميدهد، اين مبنا را هم در اين مورد نميتوان كاملا صحيح و بىعيب دانست، مثلا قبطىها بزبان عربى تكلم ميكنند، و حال آنكه بنى سام نيستند، و نيز در ممالك مختلفه مردمانى هستند كه بزبان بومى حرف ميزنند، ولى اصلا از نژادهاى ديگراند. اندازه هائى كه از جمجمه ها ميگيرند و زاويه هائى كه خطوط آن تشكيل ميدهد نيز براى كليه موارد مناط نيست. عادات و اخلاق مردمى را هم نميتوان مبناى بى غلط قرار داد، چه بسا ديده ميشود كه طوائف و قبائل يك ملت اخلاق و عادات گوناگون دارند. اين مطلب هم مسلم است كه وضع جغرافيائى و نيز گذشته ها، يعنى وحدت تاريخ، مردمانى را كه از نژادهاى مختلفاند، داراى يك نوع عادات و اخلاق ميسازد. بنابر آنچه گفته شد پايه محكم و مقياس صحيحى، كه براى هرمورد معتبر باشد، عجالة در نژادشناسى
______________________________
(۱)- سفر پيدائش باب دهم.
وجود ندارد ولى، اگر تمام مبانى فرضى را درنظر گيريم، مىبينيم باز مبنائى كه بر زبان باشد نسبتا صحيحتر و مخصوصا براى عهد قديم اين پايه بى عيب ترين پايه ها است. بنابر كشفيات جديد علماء زبانشناسى تأويل و تفسيرهائى در گفتههاى تورية راجع بنژادها كرده و پس از اصلاحاتى اين عقيده را پذيرفتهاند:
تمام مللى، كه ريشه لغات زبانشان ريشه لغات عبرى است، از شاخه بنى سام سفيدپوستها ميباشند، اينها عبارتاند از بابلىها، آسوريها، فينيقىها، كنعانيان، آرامىها، كلدانيان، يهود بمعنى اعم (يعنى با بنى اسرائيل و غيره) و اعراب با آن قسمتى كه بحبشه رفته. راجع به بنى حام هنوز موافقت كامل بين علماء زبانشناسى نيست ولى عجالة اين مردمان را اكثرا از بنى حام ميدانند: مصريهاى قديم و مردمانى كه در افريقا سكنى دارند و بسفيدپوستها نزديكتراند، مانند بربرها، قبيلها، اهالى ليبيا و غيره. قرابت زبانهاى اين مردمان بيكديگر در اينجا هم محسوس است ولى نه به آن اندازه كه در زبانهاى ملل سامىنژاد مشاهده ميشود. شايد جهت از اينجا باشد كه ملل بنى حام، باستثناى قبطىها، زبان ادبى نداشتهاند و بايد قرابت زبانهاى اين شعبه را از روى لغاتى كه اكنون استعمال ميكنند معين كرد. اين مردمان، كه قسمت بزرگ قارّه افريقا را اشغال كردهاند، در درجه پست تمدناند. زبانهاى حامى، از حيث نحو و صرف و قاموس، در چند نقطه پيوستگى بزبانهاى سامى دارد و از اينجا حدس ميزنند كه بنى سام و بنى حام داراى يك وطن اصلى بودهاند.
چنين عقيدهاى هم بعض علماء نسبت بتمام زبانها دارند و تصوّر ميكنند كه تمام زبانها از يك زبان اصلى آمده، ولى عجالة اين عقيده در باب زبانهاى سامى و حامى بيشتر قوّت دارد. اما اينكه وطن اصلى دو گروه مزبور كجا بوده، محققا معلوم نيست، ولى، از آنجا كه تاريخ ياد ندارد، جز بنى سام، در عربستان ملت ديگرى هم سكنى داشته و در جائى غير از عربستان (ساميت) «۱» باين اندازه پاك مانده باشد، تصوّر ميكنند كه مسقط الرأس بنى سام و بنى سام و بنى حام عربستان است.
______________________________
(۱)-Semitisme .
از تاريخ معلوم است كه، سكنه عربستان وقتى كه زياد ميشدند، اهالى اين شبه جزيره به ممالك حاصلخيز توجّه مىكردند و از اين راه عنصر سامى در ممالك هم جوار عربستان از طرف شمال و مغرب داخل مىگشت. (وينكلر) «۱» عقيده دارد كه مهاجرت مردم عربستان باطراف چهار دفعه در تاريخ وقوع يافته:
اوّل- نهضت بابل و آسورى كه در ابتداى عهود تاريخى، يعنى تقريبا در سه هزار و پانصد سال قبل از ميلاد، روى داد. دوّم- نهضت كنعانيان به سوريّه و سائر ممالك كه تقريبا در دوهزار و پانصد سال قبل از ميلاد حادث شد، فينيقيها از اين مردم بودند. سوّم- مهاجرت آراميها و كلدانيان كه هزار سال بعد اتفاق افتاد. چهارم- نهضت بزرگ عرب بطرف كلده، سوريّه و غيره كه در تحت لواى اسلام خاتمه يافته قيافه مشرق قديم را بكلى تغيير داد. بنابراين مهاجرتها، عالم سامى بدو قسمت تقسيم شد: ۱- شمالى كه عبارت است از بابليها، آسوريها، كنعانيان يا فينيقيها، يهوديها بمعنى اعم، يعنى با بنى اسرائيل و غيره، آرامىها و كلدانيها. ۲- جنوبى كه شامل اعراب است با اقوام جنوب عربستان مانند اهالى سبأ و مينا و حبشه.
در اينجا مسئلهاى طرح ميشود: آيا بنى سام اوّل مردمى بودند كه بابل و سوريه را گرفتند يا اوّل مردمى بودند كه در آسياى غربى تمدّنى ايجاد كردند؟ اين مسئله يكى از مسائلى است كه علماء را بخود مشغول و آنها را بدو دسته تقسيم كرده. (هينكس)، (اپّر) و (راولينسن) باين عقيده بودند كه خطوط ميخى از خطوط مصرى اقتباس شده و اين خط را در ابتداء براى زبانهاى سامى ترتيب نداده بودند، زيرا صداها و نحو و صرفى كه باعث ايجاد اين خط شده با قواعد زبانهاى سامى بهيچوجه ارتباطى ندارد. در اين باب بين علماء مباحثه بود تا اينكه سندى بدست آمد كه در آن در مقابل ايدئوگرام (مفهومنويسى) ميخى قرائتهاى هجائى غير سامى و سامى در دو ستون متوازى نوشته شده، نيز كتيبهها و الواح زيادى يافتند كه به متن غير سامى ترجمه سامى را افزودهاند و چيزيكه مخصوصا جالب توجه ميباشد اين است:
______________________________
(۱)-Winekler .
تا روزهاى آخر تمدّن بابلى زبان غير سامى بطور مصنوعى حفظ شده بود و آنرا براى اظهار مطالب مذهبى بكار ميبردند (چنانكه در قرون وسطى زبان لاتين را كه بكلى مرده بود براى نوشتن كتيبهها، كتب مذهبى و علمى استعمال ميكردند) بنابراين عقيده دارند كه خطوط ميخى و بعض عناصر ديگر تمدّن بابلى از منشأ سامى نبوده. اما اينكه از چه منشاء بوده، هنوز نميتوان در اين باب از روى يقين چيزى گفت، ولى بايد اين نكته را درنظر داشت كه پادشاهان بابل و آسور خود را پادشاه سومر و اكد ميخواندند، نيز معلوم گشته كه اين لقب را پادشاهان (اور)، يعنى سومر، استعمال ميكردند و بعد از آنها حمورابى، كه تمام قسمتهاى مملكت را در تحت سلطنت خود جمع كرد، در دفعه اولى اين لقب را ذكر كرده. اكد قسمت شمالى مملكت بابل و سومر قسمت جنوبى آن بوده. از آثار بابلى ديده ميشود كه خود ساميها زبان سومرى را زبانى ديگر، زبان قديم مذهبى، ميدانستند و نيز در فرمانى، كه يكى از پادشاهان سلسله اوّل سامى صادر كرده، ديده ميشود كه زبان اكّدى را ترجمه سامى متن سومرى دانستهاند. اما اين را هم از روى يقين نميتوان گفت كه خط ميخى را سومريها اختراع كردهاند و نيز محققا معلوم نيست كه سومريها از چه نژاد بودهاند. از تحقيق در زبان سومرى چنين بنظر ميايد كه اين يك زبان ملتصق است و بنابراين بعض علماء زبانشناس ميخواستند اين زبان را از زبانهاى اورال و آلتائى بدانند، ولى اين عقيده پذيرفته نشد. در حفرّياتى، كه در نزديكى عشقآباد بتوسط (پومپلى) امريكائى بعمل آمد، در گوركانآنو، بعضى اشياء يافتند كه شباهت به اشياء سومرى و عيلامى داشت، بنابراين حدس ميزنند كه شايد سومريها و عيلاميها در كوهستانهاى شمال ايران بودهاند و بعد بواسطه مهاجرت مردمانى بايران يا از جهت ديگر، از اينجاها بطرف مغرب و كنار فرات مهاجرت كردهاند. يكى از علل حدس مزبور اين است كه مركز سومريها شهر نيپپور بود و اين شهر در جائى واقع شده، كه از فلات ايران داخل جلگههاى حاصلخيز مملكت بابل ميشوند، ولى مركز ساميها را شهر سيپپار و اگده مىدانند. كداميك از دو مردم سومرى و سامى زودتر باينجاها آمدهاند، محققا معلوم نيست، ولى بيشتر اين عقيده قوّت دارد كه، قبل از آمدن ساميها بدينجا، سومريها گذشتههاى مفصلى داشتهاند. از آثاريكه بدست آمده معلوم است كه سكنه اين صفحات دو نوع قيافه داشتهاند، از يكى هويدا است كه سامى است، ديگرى كممو است، دماغ نازك كشيده دارد و از اين علائم و علائم ديگر ديده ميشود كه سامى نيست. راجع باين مسئله بايد درنظر داشت كه مباحثات زياد در اروپا بعمل آمد و پس از تحقيقات (ادوارمىير) «۱» عالم معروف تاريخ مشرق قديم و امثال او عقيدهاى كه ذكر شد قوّت يافت، اگرچه (هالهوى) «۲» آسور شناس معروف سخت بر ضد عقيده مزبور قيام كرد و اصرار داشت ثابت كند كه دوتيرگى در ميان سكنه بابل نبوده، يعنى همه سامى بودهاند و خطوط ميخى اختراع سامىها است. از اين عقيده حالا هم مدافعه ميشود، ولى طرفداران آن در اقليتاند، و اكثريت با (ادوارمىير) و علماء دستهايست كه معتقدند در بابل دو نوع سكنه سومرى و سامى بوده. در خاتمه زائد نيست علاوه كنيم كه بعضى عقيده دارند سومر همان صفحهايست كه تورية آنرا شنعار ناميده.
مجله تاریخ
پیچ اینستاگرام مجله تاریخ
منبع: تاریخ ایران (حسن پیرنیا)