به نام خدا
بابل
در تمدن های بابل به عقيده محققين مردمان سامى نژاد غالبا از شبه جزيره عربستان بيرون آمده بطرف ممالكى متوجه شده اند، كه در كنار رودخانه هاى بزرگ يا درياها واقع اند و از حيث آب و هوا و زمين هاى حاصل خيز بر عربستان كوير مزيّت دارند. در اين مورد هم مردم تازه نفس سامى، از جهت نيروى عظيم و توانائى تحمل سختيها، كه در مردمان صحراگرد مشاهده ميشود، در مملكت سومر و اكد و نيز در صفحات مجاور آن غلبه يافته، چنانكه بالاتر ذكر شد، سلسله هائى از پادشاهان در اينجا پديد آوردند. پس از آن سلسله هاى ديگر در بابل تشكيل شد و اين شهر را، كه بناى آن از زمان سومري ها بود، بزرگ كرده دولتى ساختند، كه ابهت و نفوذ آنرا در دورههاى بعد تمام عالم قديم حس كرد. مذهب بابلى ها در اين عهد مانند مذهب سومري ها بر شرك و بت پرستى بنا شده بود و عقايدشان همان بود، كه در باب سومري ها ذكر شد، ولى براى مردوك، پسر خداى آسمان و قائم مقام او، پرستش مخصوصى داشتند و نبو را پسر او ميدانستند. در اواخر تمدن بابلى ساير خدايان فراموش شدند و بابليهاى متنوّر فقط دو رب النوع را ميپرستيدند: مردوك با مشترى تطبيق ميشد، و ايستار، كه دختر خداى اسمان بود، با زهره.
سلسله اولى
پادشاهان اين سلسله پانزده نفر بودند: «۱» بزرگترين پادشاه سلسله مذكور حموربى، ششمين پادشاه سلسله، بود، كه از ۲۱۲۳ الى ۲۰۸۰ ق. م سلطنت كرد. ستلى در حفريات شوش بدست آمده، كه حالا در موزه لوور «۲» پاريس است. برستل مزبور قوانين حموربى كنده شده و اين قديمترين قوانينى استكه تاريخ بشر ياد دارد. راست است، كه پايه قوانين حموربى بر قوانين
______________________________
(۱)- آنچه محقق است اين عدّه است، وليكن از فهرستهاى ديگر، كه بدست آمده، ممكن است بيشتر هم باشد.
(۲)-Louvre .
قديمترى است، كه از زمان سومري ها وجود داشت، ولى از اين قوانين عجالة مدوّنى بدست نيامده. اهميت قوانين حموربى فقط از قدمت آن نيست، بلكه بيشتر از اين حيث است كه حاكى از تمدن عالى بابل در ۴ هزار سال قبل مىباشد. چون مندرجات ستل مزبور بهتر از صد صفحه وقايع نويسى درجه تمدن بابلي ها را در آن زمان ميرساند و بابل، چنانكه گذشت، يكى از دو مركز تمدّن مشرق قديم بود، خلاصهاى از قوانين مزبوره پائينتر درج ميشود.
حموربى علاوه بر مدوّن مذكور كارهاى ديگر نيز انجام داد، مانند آنكه ريمسين پادشاه عيلام را از شهر لارسا بيرون كرد (۲۰۹۳ ق. م). و از اينجا معلوم است، كه بابل درصدد جمعآورى شهرها و بزرگ كردن مملكت خود بوده.
اوضاع عيلام، كه همسايه بابل بود در دوره سلسله اوّل بابلى درست معلوم نيست و همينقدر روشن است، كه هرچند شمشوايلونا، پسر حموربى، پادشاه عيلام را موسوم كودور مابوك شكست داد، ولى باز عيلام استقلال داشت و سلسله انزانى در آن مملكت سلطنت ميكرد. سرسلسله (خونبان نومىنا) نامى بود كه اساس دولت عيلام را برپايه محكمى نهاد. بارى سلسله اوّل بابلى مورد حملات مردم شمالى موسوم به هيتها گرديده منقرض شد.
ستل حمّوربى
اين ستل در ابتدا در شهر سيپپار «۱» بود و يكى از فاتحين عيلام آنرا مانند غنيمت جنگى، يا علامت فتح بشوش برد.
در شوش نيز چنين ستلى وجود داشت، ولى فقط پارچه هائى از آن بدست آمده.
مدوّن مزبور عبارت است از ۲۸۲ فرمول (يا باصطلاح كنونى مادّه) و تمام اين موادّ چنين انشاء شده: «اگر كسى چنين كند چنان بايد بشود». در اين مدوّن اصل يا قاعده كلى نيست و موادّ موافق دعاوى مدنى و جزائى، كه در محاكم بابل اقامه مى شده، تنظيم گشته. موادّ مزبوره به اين نوع امور راجع است: افترا، قسم دروغى، دادن رشوه بقاضى، خريدن شهود، بي عدالتى قضات، جنايات بر ضدّ
______________________________
(۱)- سيپپار، چنانكه گذشت، يكى از شهرهاى اكّد بشمار مىرفت.
مالكيت، روابط ارباب و رعيت، حقوق تجارتى، حقوق خانواده، تعدّى بر شخص، حق الزحمه طبيب، حقّ الزحمه معمار، كشتى سازى، اجاره سفائن، كرايه حيوانات و خساراتى كه از اين بابت وارد مىآيد، حقوق و تكاليف ارباب نسبت بغلام و كنيز و بعكس. در قوانين حموربى تمام آزادها در مقابل قانون مساويند و مزاياى ملى وجود ندارد، يعنى فرقى بين بابلى و غير بابلى نيست. مردم از سه زمرهاند: آزاد، آزاد شده، برده. طبقات چهار است: روحانيون، مستخدمين دولت، سربازها، تجار و كسبه. قشون دائمى است و خدمت نظامى از پيش برقرار شده. غلام و كنيز ميتوانند مالك باشند و در تحت حمايت قوانين اند. كشتن بندهاى بى محاكمه ممنوع است، آنان را ميتوان فروخت. ارباب خودش زمين را شخم ميزند يا غلام و كنيز را باين كار مأمور مىكند. تجارت و حمل و نقل آزاد است.
دادوستد به معاوضه است و به پول. حلقه هاى نقره، كه وزن معين دارد، مقياس نرخها است. قانون حموربى اصلاحاتى در قوانين سابق داخل و وسع اولاد و زن را بهتر كرده، زن يكى است، ولى، اگر زن نازا باشد، مىتوان زن غير عقدى داشت.
ازدواج بىقرارداد قانونى نيست. اگر آزاد كنيزى را ازدواج كند، آن كنيز مقام آزاد را مىيابد. جهيز مال زن يا خانواده پدر او است، ولى شوهر مىتواند از آن بهره بردارد. زن و شوهر مسئول قروض يكديگر، كه قبل از ازدواج حاصل شده، نميباشند. اگر شوهر زنش را طلاق دهد، بايد جهيز او را ردّ كند و يك سهم پسرى از مال خود باو ببخشد، ولى، اگر زن نازا است، فقط جهيزش باو برمىگردد.
در مورد خيانت زن، شوهرش او را اخراج يا برده ميكند. اگر مرد اسير شد، زن مىتواند شوهر كند، ولى اگر شوهر اوّلى برگشت، بايد بخانه او برگردد.
در موارد بي وفائى زن يا شوهر نسبت بيكديگر، مجازات زن بمراتب شديدتر است.
در مورد زدن تهمت بزن محاكمه خدائى ميشود، يعنى زن خود را برود مي اندازد و اگر آب او را فرونگرفت، بى تقصيرى خود را ثابت كرده. مرد از زنش ارث نميبرد، زيرا مال زن متعلق باولاد او است، ولى زن بعلاوه جهيز خود سهمى از مال شوهر متوفى بعنوان هديه دريافت ميكند. زن ميتواند اموالش را خودش اداره كند، اجاره بدهد، جهيز خود را پس بگيرد، مال خود را ببخشد، تجارت كند، كسبى پيش گيرد، در زمره روحانيين درآيد. زنان بيوه و دختران مستقلا محاكمه ميكنند، زنهاى شوهردار بتوسط شوهرانشان. از آنچه گفته شد، قوانين حموربى نسبت بزن از قوانين رومى خيلى مساعدتر و حقوق زنها موافق آن بيشتر بوده. زن پس از مرگ شوهر خود ميتواند بديگرى شوهر كند و اگر اولاد او مانع شوند، محكمه دخالت كرده اجازه ميدهد. هرگاه اولاد زن از شوهر اوّلى صغير باشند، محكمه قيم معين كرده و صورتى از تركه ترتيب داده بشوهر دوّم مي سپارد، بىاينكه او حق فروش داشته باشد. اولاد از هر مادرى كه باشند، در بردن ارث مساوىاند، ولى پدر ميتواند وصيت كند، كه مال غير منقول را بپسر محبوب او بدهند. اولاد جهيز مادرشان را بالسويه تقسيم ميكنند، ولى مادر ميتواند هديهاى را، كه از شوهر خود دريافت كرده، به يكى از اولاد خود بدهد. دخترانى، كه جهيز گرفته اند، از ارث محرومند، ولى آنهائيكه جهيز ندارند، در بردن ارث با پسران مساوى اند. برادران ورّاث خواهرانند، ولى پدر ميتواند در حيات خود قسمتى را از مال خود بدختران بدهد، با اين شرط كه آنها بهر كس كه خواهند بموجب وصيت واگذارند. در اين موارد برادران بمال خواهران حقى ندارند. پسرانيكه از زنان غير عقدى متولد شده اند و بعد پدرشان آنها را به اولادى شناخته، با اولادي كه از زنان عقدى تولد يافته اند مساوى ارث ميبرند، ولى اينها مزايائى دارند. پسرانى كه به اولادى شناخته نشدهاند فقط آزاد ميشوند. دخترى، كه از زن غير عقدى است، از برادران خود جهيز ميگيرد.
از حقوق تملك ديده ميشود كه بابليها بخوبى تفاوت مالكيت را از تصرف مي فهميدند و معاملات گوناگون، حتى معاملات بيع شرطى رواج داشته. از اينجا محققين استنباط ميكنند، كه پايه قوانين حموربى بر قوانينى بوده، كه در مدت هزاران سال نشو و نما ميكرده. طلبكار ميتواند حبس بده كار را در صورت عدم تأديه قرض بخواهد، ولى، اگر بدهكار از بدرفتارى طلبكار بميرد، دائن مسؤل است (برخلاف قوانين الواح دوازدهگانه روم، كه طلبكار ميتوانست بدهكار را در صورت عدم تأديه قرض شقه كند). تأديه ممكن است با پول يا با گندم و جو بعمل آيد. لفظ سرمايه دار در قانون استعمال شده. چنانكه ديده ميشود، تجارتخانه و بانكهاى بزرگ بوده، كه نمايندگانى به اطراف مي فرستادند و سرمايه هائى در اين نوع بانكها گذارده ميشد (مانند بانك اجى بى كه در ذيل بيايد). دادن تمسك، حواله، برات و نيز گرفتن ربح معمول است، ميزان ربح صدى بيست است و در مواردى صدى ۳۳ يا ۴۰٫ از استقراض چند نفر مشتركا، از نسيه فروشى و از معاملات بيع شرطى ذكرى شده. محاكمات، چنانكه مشاهده ميشود، سابقا در دست كاهنان معابد بوده ولى در قانون حموربى قضات پادشاهى رسيدگى ميكنند. محكمه بابل ديوان عالى است و محاكمه نهائى از حقوق پادشاه. كار كاهنان همين است، كه در مقابل هيكل خدايان شهادتي را به قيد قسم قبول كنند. كلانتران شهرها نيز حق محاكمه دارند، ولى با حضور معروفين و ريش سفيدان شهر. اين نكته مخصوصا جالبتوجه محققين گشته كه قوانين حموربى با مذهب و قواعد اخلاقى مربوط نيست و از اين حيث با قوانين ساير ملل مشرق زمين تفاوت دارد. مقصرين را از ايننظر مجازات ميكنند كه باعث خسارت افراد و ضرر جامعه ميباشند. پايه مجازاتها اساسا بر قصاص است:
«چشم در ازاى چشم، دندان در ازاى دندان». اين قاعده چنان مسلسل اجراء ميشود، كه مثلا بنده نافرمان را گوش ميبرند، اولاد جسور را زبان، دايه مقصر را پستان و جرّاح غير ماهر را دست، ولى مجازات دزد اعدام است. از خصائص قوانين حموربى اين است كه انتقام كشيدن ممنوع است. مجنى عليه يا كسان او بايد دادخواهى كنند. اين مادّه نشان ميدهد كه دولت بابل بدرجه بلند تمدن رسيده و احقاق حقّ را بعهده گرفته بود. پادشاه حق عفو دارد. اختيارات پادشاه نسبت ببعض شهرها مانند بابل، (سيپپار) و (نيپپور) بواسطه يك نوع امتيازاتى كه به آنها داده شده محدود است. علماء فنّ از غور و مداقه در قوانين حموربى به اين نتيجه ميرسند: قوانين مزبوره نتيجه زندگانى ملتى است، كه در مدت قرون عديده در ترقى و تكامل بوده و حتى بعض جاهاى آن موافق افكار ملل كنونى ميباشد، (يعنى كهنه نشده). شايان توجه است كه حقوق زن نسبت باموالش موافق قوانين حموربى بقدرى است، كه حتى بعض ملل كنونى اروپا هم آن حقوق را بزن نداده اند، مثلا موافق قوانين مدنى فرانسه، زن شوهردار صغيره است و بى اجازه شوهر نميتواند معاملاتى نسبت باموال خود كند.
سلسله دوّم
(۲۰۶۸- ۱۷۱۰ ق. م) پادشاهان اخير سلسله اوّل دوچار جنگهاى پى درپى با پادشاهان سلسله دوّم شدند. اسامى يازده نفر از اين سلسله محققا معلوم شده و اوّل شخصى، كه از اين سلسله در زمان پسر حموربى مستقل شد، ايلوماايلو «۱» نام داشت. سلطنت او و جانشينانش بر قسمت جنوبى يعنى بر سواحل خليج پارس بود و بدين سبب اين سلسله معروف بسلسله صفحات دريائى است. در فوق گفته شد كه سلسله اوّل بواسطه فشار هيتها منقرض گرديد، وليكن تسلط هيتها در بابل دوامى نداشت، زيرا مردمى ديگر موسوم به كاسّى ها، كه در طرف غربى فلات ايران مي زيستند، به بابل هجوم آورده هيتها را اخراج و سلسله اى تأسيس كردند كه موسوم بسلسله سوّم است.
سلسله سوّم (كاسّى ها)
كاسوها يا كاسيها مردمى بودند، كه در كوههاى كردستان (زاگرس) نزديك كرمانشاه كنونى يا در طرف شمال عيلام ميزيستند. چنانكه بالاتر گفته شد، بعضى تصوّر كردهاند كه اينها قومى از ملل آريانى بودهاند، چه رب النوع بزرگ آنها، يا خداى آفتاب، سورياش نام داشت و اين لفظ آريانى است، ولى اين عقيده حائز اكثريت نشده.
اين قوم مملكت بابل را تسخير و سلسلهاى تأسيس كرد، كه از ۱۷۶۰ تا ۱۱۸۵ ق. م، سلطنت داشت. معلوم است كه اگر هم اين سلسله آريانى بوده، بعدها بابلى شده.
در زمان اين سلسله دولت آسور رو بترقى رفت و دو دفعه آسوريها بابل را گرفتند (در ۱۲۷۵ و در ۱۱۰۰ ق. م)، وليكن تسلط آنها موقتى بود و بالاخره اين جنگها بشكست آسور خاتمه يافت. در زمان اين سلسله روابط حسنه بابل با مصر حفظ و تشييد ميشد، چنانكه نوشته جاتى بر اين معنى دلالت دارد و نيز در زمان كاسّى ها اسب را براى كشيدن عرابه بكار بردند. در دوره اين سلسله شوتروك ناخون تا،
______________________________
(۱)-Ilu -Ma -Ilu .
پادشاه نامى عيلام، بابل را تسخير كرده تمام اشياء نفيسه اين شهر را به شوش برد. از جمله ستل نرمسين است، كه در حفريات شوش بدست آمده و ديگر مجسمه خداى بزرگ بابلي ها بل مردوك بود، كه سى سال در شوش بماند و بعد به بابل ردّ شد. تاخت و تاز عيلاميها بالاخره سلسله كاسّوها را از پاى درآورده منقرض كرد.
سلسله چهارم
در ۱۱۸۴ سلسله جديدى موسوم به سلسله پاشها كه، اسم يكى از محلات بابل بود، برقرار شد. جنگى با عيلام به پيشرفت بابلي ها روى داد و بر اثر آن مجسمه مردوك را، كه عيلامي ها در جزو غنايم برده بودند، رد كردند. يكى از معروفترين پادشاهان اين سلسله بخت النصر (نبو كدنصر) اوّل بود، كه حدود بابل را تا درياى مغرب رسانيد و سلطنت او تا ۱۰۵۳ ق. م امتداد يافت.
سلسله پنجم
اين سلسله، كه موسوم به (بازى) ميباشد، از حدود ۱۰۵۲ تا ۱۰۳۲ در صفحات دريائى سلطنت كرد، لذا اين سلسله دوّم دريائى است. در دوره اين سلسله عيلام باز بابل را گرفت و يكى از پادشاهان عيلام بر تخت بابل نشست، وليكن بيش از شش سال دوام نكرد. بابل در زمان اين سلسله به سبب تاخت و تاز مردمان صحراگردى موسوم به گوثيان «۱» از طرف شمال، و فشار عيلامي ها از طرف مشرق، ضعيف و ناتوان گشت، بخصوص كه مردم گوثيان مزارع بابلى ها را خراب، شهرهاى مملكت را غارت و معابد را زير وزبر كردند. در اين احوال پادشاه بابل ادادآپلوودّين، كه تخت بابل را غصب كرده بود، از پادشاه آسور كمك طلبيده دختر خود را باو داد. عيلامي ها هم از موقع استفاده كرده در بابل تسلط يافتند و يكى از پادشاهان عيلام در بابل به تخت نشسته اسم بابلى اختيار كرد. مقارن اين احوال مردم تازه نفس ديگرى موسوم به كلدانى ها از طرف شمال شرقى عربستان سر برآورده به بابل حمله كرد و يك مدّعى بر دو مدّعى ديگر، يعنى آسور و عيلام، افزود. اين دوره، كه
______________________________
(۱)-Gutiens .
از ۹۷۰ تا ۷۳۲ ق. م امتداد يافت، پر بود از منازعات، جنگها، اغتشاشات و هرج و مرج. خلاصه اوضاع چنين بود كه كلدانيها به تقويت عيلاميها ميخواستند تخت بابل را اشغال كنند و آسورى ها مانع بودند. بالاخره جنگها در سلطنت نبونصير پادشاه آسور به پيشرفت او خاتمه يافت و بابل جزء دولت آسور جديد گرديد (۷۳۲ ق. م). پس از انقراض آسور در بابل سلسله اى برقرار شد، كه موسوم است به (بابل و كلدانى) و چون وقايع اين دوره با تاريخ مادي ها و پارسي ها ملازم است، در جاى خود ذكر خواهد شد.
مجله تاریخ
پیچ اینستاگرام مجله تاریخ
منبع: تاریخ ایران (حسن پیرنیا)