به نام خدا
سرچشمههاى قديم
سرچشمههاى قديم عبارت است از كتب مورّخين عهد قديم كه غالبا يونانى بودند و بعض آنها رومى، مصرى، كلدانى، فينيقى، ارمنى، يهودى و غيره. كتابهاى اغلب اين مورّخين مربوط بتاريخ مشرق و ايران قديم است، يا اگر هم مضامين آنها خارج از وقايع مشرق قديم باشد، باز با تاريخ آن در جاهائى مربوط بوده دوره يا زمانى را از تاريخ مزبور روشن مىكند. ممكن است گفته شود كه چرا ما در اين مبحث مشرق قديم را با ايران قديم مخلوط كردهايم. جهت اين است: اولا دورهاى از تاريخ ايران دوره پارسى مشرق قديم است. ثانيا چه قبل و چه بعد از اين دوره هم وقايعى از تاريخ مشرق قديم با تاريخ ايران قديم ارتباط معنوى دارد و بنابراين نوشتههاى مورّخين عهد قديم، در صورتى هم كه راجع بمشرق قديم باشد، براى روشن كردن قسمتهائى از تاريخ ايران گرانبها است. اين نكته اگر در اينجا واضح نباشد در موقع ذكر وقايع كاملا روشن خواهد بود. از اين نظر مورّخينى كه بيشتر معروفند بترتيب تاريخ اينها هستند:
هرودوت
توسيديد
كزنفون
كتزياس
دی نن
مانتن
پرس
پولىبيوس
ديودور سيسيلى
گرنليوسنپوس
تروگپومپه
گايوس- پلينوس (پلين)
يوسف فلاويوس
كنت كورث
كرنليوس تاسىتوس
پلوتارك
آرّيان
فيلون
ژوستن
آفريكن
ازب (اوسويوس)
آم مين مارسلّن
پروكوب (پروكوپيوس)
اراتستن
سترابون
ايزيدور خاراكسى
موسى خورن
مار آپاس كاتى نا
باردسن
آگاتانژ
فوستوس بيزانسى
زنوب گلاگى
موسى خورن
اليزه وارتابد
لازار فاربی
مؤلفين کتب پهلوی
مؤلفين قرون اوّليه اسلامى
ابن مقفّع
جاحظ
طبرى
بلاذرى
ابن خرداذبه
دينورى
حمزه اصفهانى
ابن النّديم
مسعودى
اصطخرى
ابو الفرج اصفهانى
ابن حوقل
ابو ريحان بيرونى
ثعالبى
المقديسى
احمد مسكويه
ابن اثير
یاقوت
ابن عبرى
ابو الفداء
ابن خلدون
ابن بطوطه
هرودوت «۱»
اگر چه او را پدر مورّخين خواندهاند، ولى در واقع امر نخستين مورّخ نبوده، زيرا قبل از او اشخاص ديگر از يونانيها مانند (هكاته) «۲» چيزهائى نوشتهاند كه بما نرسيده و ظنّ قوى ميرود كه هرودوت و مورّخين قرون بعد از اين نوشتهها استفاده كردهاند، بىاينكه اسم مؤلف را برده باشند. هرودوت از اهل (هالى كارناس) مستعمره يونانى در آسياى صغير بود و، چون اين شهر جزو مستملكات ايران بشمار ميرفت، مورّخ مذكور از تبعه ايران محسوب ميشد. مدّت زندگانى او را از ۴۸۴ تا ۴۲۵ ق. م دانستهاند. هرودوت سياحتهاى زياد در ممالك مشرق قديم كرده و تحقيقات خود را راجع باحوال و تاريخ بعض اين ممالك نوشته. نوشتههاى او داراى نه كتاب است و از اين جهت آنرا
______________________________
(۱)-Heralote .
(۲)-Hecatee )مورّخ قرن ششم قبل از ميلاد از اهل مى لث).
«تاريخ در نه كتاب نامند». چون هريك از كتابها بنام يكى از موزهاى «۱» يونانى شروع شده بعض محققين هرودوت عقيده دارند كه تقسيم نوشتههاى او به نه كتاب و اسمى كه بهر يك از كتابها بنام موزى داده شده در قرون بعد بعمل آمده و تأليفات مورّخ در ابتداء تقسيماتى نداشته، زيرا وقتى كه ميخواهد خواننده را بمطلبى كه گذشته يا خواهد آمد ارجاع كند، غالبا گويد «در حكايت ديگر» يا «حكايتهاى ديگر» و امثال آن «۲». راجع بكيفيت نوشتههاى او بايد شرح ذيل را درنظر داشت:
در آسياى صغير مستعمرات يونانى زياد بود. وقتى كه نزديكى و الفت ميان يونان و مشرق قديم پيدا شد، مشرق آباد و متموّل توجه يونان فقير را بخود جلب كرد و يونانيهاى زياد بممالك مشرق آمده در بابل، مصر و سوريّه منتشر شدند. بعد از تشكيل دولت هخامنشى بر عده يونانيها در ممالك مشرق افزود، زيرا، علاوه بر يونانيهائى كه براى سياحت يا كار بمشرق قديم ميآمدند، عده زيادى از آنها بخدمت مصريها استخدام و از اواسط دوره هخامنشى در قشون ايران هم اجير مىشدند.
يونانيهاى سياح، كه زبانهاى خارجه را نميدانستند و با اخلاق و عادات مردمان بومى آشنا نبودند، نميتوانستند باوضاع و احوال ملل مشرق قديم جز از نظر يونانى بنگرند. اگر چه، از زمانيكه عده سياحان خارجه در ممالك مشرق قديم زياد شد، اشخاصى از مردم محل پيدا شدند كه زبانهاى خارجه را ميآموختند، تا مترجم يا بلد گردند، ولى اينها غالبا نه اطلاعى از گذشتههاى وطن خود داشتند و نه با تمدن يونانى آشنا بودند. اطلاعى از گذشتههاى وطن خود نداشتند، زيرا سياحان يونانى از قرن پنجم ق. م بسياحت در مشرق قديم پرداختند و در اين زمان دورههاى درخشان ملل مشرق قديم، مانند مصر، بابل، آسور و غيره گذشته بود. نسلهاى بعد هم بهمان اندازه از اين گذشتهها آگاه بودند كه، مثلا ايرانيهاى قرون اسلامى از
______________________________
(۱)-Muses موزها نه ربّة النّوع بودند كه هريك صنعتى را مانند شعر، موسيقى، نمايش و غيره حمايت ميكردند، مهمترين صنايع شعر و فصاحت بود.
(۲)- كتابهاى نويسندگان قديم را نبايد بمعنى كنونى كتاب دانست، زيرا در واقع هركتاب حكم باب يا فصلى را دارد، مثلا نه كتاب هرودوت دو جلد خشتى است كه هركدام داراى ۳۵۰ صفحه ميباشد.
عظمت ايران در زمان داريوش بزرگ يا ايطاليائىهاى قرون وسطى از جلال روم در زمان اوگوست. ممكن است گفته شود كه ايران زمان هرودوت در اين حال نبوده. اين نظر، با اينكه تا اندازهاى وارد است، چندان مؤثر نيست، زيرا اولا خود دولت هخامنشى بعد از داريوش اوّل و خاتمه جنگهاى ايران و يونان رو بانحطاط ميرفت، ثانيا هرودوت بايران نيامده بود، يعنى نوشتههاى خود را از تحقيقاتى كه در خارج ايران ميكرد مينوشت، و بايد اين نكته را نيز درنظر داشت كه ترّقى و جهان دارى پارسيها بغتة روى داد. بنابراين ايرانيان قديم در انظار ملل قديمه مشرق، مانند مصريها و بابليها، كه گذشتههاى مفصل داشتند، ملتى بودند فاتح و غالب ولى تازه بدوران رسيده و طبيعى است كه در اين موارد ملل مغلوبه ملت غالب را دوست ندارند. بارى، بنابر آنچه گفته شد، مترجمين و رهنمايان بومى همانقدر ميتوانستند سياحان يونانى را از عادات، اخلاق، مذهب و گذشتههاى ملل مشرق قديم آگاه كنند كه مثلا امروز سياحى بخواهد، بتوسط مترجمين و رهنمايان، احوال روحى، تمدنى و نيز گذشتههاى مملكتى را بداند. اين كيفيات در نوشتههاى هرودوت، كه يكى از سياحان يونانى بود، خيلى روشن منعكس شده: سنوات وقايع درهم و برهم است، در موارد زياد داستانگوئى جاى تاريخ را گرفته و خود داستانها هم، از اين جهت كه از نسل بنسل رسيده، چنان مشوّش است كه با زحمت ميتوان مقصود را دريافت. بر اين معايب يك چيز هم افزوده: يونانىهاى قديم عاشق چيزهاى فوق العاده و غريب بودند و، چون مصر را سرزمين معجزات و چيزهاى خارق عادت ميدانستند، ميخواستند چيزهاى عادى را هم بطور فوق العاده تأويل كنند، يا فوق العاده را بر عادى ترجيح دهند. اين نكته نيز از نوشتههاى هرودوت بخوبى درك ميشود.
راجع به آسور و بابل هم نوشتههاى هرودوت چنين است و بلكه بدتر. بالاخره بايد درنظر داشت كه سياحت او در مشرق قديم طولى نكشيده: در مصر شايد سه چهار ماه اقامت داشته. خودش گويد در بابل بوده، ولى بعض محققين جديد باين عقيدهاند كه اصلا هيچگاه در اين شهر نبوده. او گويد كه غالبا اطّلاعات را از
كاهنان گرفته ولى تصوّر نميرود، كه منبع تحقيقات او روحانيون درجه اوّل بابل يا مصر بوده باشند.
اين است بطور كلى آنچه از نوشتههاى هرودوت استنباط ميشود، ولى باوجود اين كتابهاى او از اين حيث مفيد است كه رويهمرفته و بطور كلى منظره مشرق قديم را در قرن پنجم قبل از ميلاد مينمايد. آنچه را كه خودش ديده درست نوشته، فقط در بعض جاها اختراعى كرده، مانند قضيه (سلن و كرزوس) كه در جاى خود بيايد. ارقامى را كه هرودوت ذكر ميكند، چنانكه خواهيم ديد، گاهى اغراق آميز است، ولى غالب مورّخين عهد قديم از اين نقص مبرّى نيستند.
امّا راجع باينكه در عهد قديم چگونه نوشتههاى هرودوت تلقى ميشد، بايد درنظر داشت كه به عقيده بعض محققين مانند (بر)، (كروگر) و (شتين) هرودوت نوشتههاى خود را در آتن و در موقع بازيهاى (المپ) «۱» براى يونانيها ميخوانده. اگر راجع به المپ ترديدى باشد، چنانكه بعضى كردهاند، در باب آتن شكى نيست، زيرا (اوسويوس) «۲» وقايع نگار ثقه قرن سوّم ميلادى، راجع بسنه ۴۴۵ يا ۴۴۶ ق. م گويد: هرودوت كتاب خود را در آتن در ملاء عام خواند و بافتخاراتى بزرگ نائل شد (فصل ۸۳ بند ۳- ۴)، پلوتارك از قول (دىئيل) نامى مورّخ آتن (از قرن سوّم ق. م) گفته: آتنىها در ازاى تمجيداتى كه هرودوت از آنها كرده بود ده تالان باو دادند. اگر چه در مبلغ انعامى كه باو دادهاند يقينا مبالغه شده، زيرا آتن اينقدر غنى نبود كه براى كتابى دوازده هزار تومان بپول كنونى بدهد، ولى ذكرى كه مورّخ مذكور كرده ميرساند كه چيزى بوده و چيزهائى گفتهاند. ديون خرى سستم «۳» نيز گفته كه هرودوت در ازاى كتاب خود از (كرنتيها) وجهى خواست و، چون جواب دادند «نام نيك چيزى نيست كه در بازار خريد و فروش شود» هرودوت از آنها در كتاب خود، در جائيكه
______________________________
(۱)- بازيهاى المپ در يونان بىشباهت به بازار عكّاز عرب قبل از اسلام نبود، شرح آن پائينتر بيايد.
(۲)-Evsevius .
(۳)-Dion Chrysostome )اين عالم در قرن اوّل ميلادى ميزيست).
تاريخ جنگ سالامين را نوشته، بد گفت. اين است آنچه بنابر منابع قديم راجع به هرودوت گفته ميشود، ولى اكثر محققين جديد مايلاند كه اين گفتهها را عارى از صحت بدانند. باوجوداين اسامى اشخاصى را كه در عهد قديم از او بد يا خوب گفتهاند ذكر ميكنيم:
ارسطو اسلوب انشاء هرودوت را براى تاريخنويسى پسنديده، ولى او را افسانهگو «۱» ناميده و ضمنا غلطهاى كتاب هرودوت را راجع به علوم طبيعى نشان داده (كتاب پواتيك «۲» فصل نهم- نوع حيوان كتاب سوّم بند ۵- تاريخ حيوانات كتاب سوّم بند ۲۲).
توسيديد «۳»، مورخ معروف و درستنويس يونانى، كه تاريخ جنگهاى پلوپونس را نوشته، در مقدّمه كتاب خود گويد: هرودوت نثرنويسى است كه به حقيقتنويسى علاقهمند نبوده.
كتزياس، كه در دربار داريوش دوّم و اردشير دوّم طبيب بود، جاهائى را از نوشتههاى هرودوت راجع بكوروش بزرگ، كمبوجيه، داريوش و خشيارشا تكذيب كرده «۴»، ولى بايد گفت كه بعض نوشتههاى خود كتزياس را هم مورخين ديگر تكذيب كردهاند.
ژوزف فلاويوس، مورّخ يهود از قرن اوّل ميلادى، گويد كه همه دروغگوئى هرودوت را ثابت مىكردند و مانتن موّرخ مصرى گفته كه در نوشتههاى هرودوت راجع به مصر غلطهاى زيادى است «۵».
سىسرون «۶»، نطاق معروف رومى، هرودوت را ابو المورّخ ناميده و گويد:
نوشتههاى او مانند نوشتههاى اننيو «۷» پر است از افسانههاى گوناگون.
ديودور سىسىلى «۸» گويد (كتاب ۱ بند ۶۹) اختراعات و افسانههائى را كه هرودوت عمدا در تاريخ مصر داخل كرده بسكوت خواهيم گذراند.
______________________________
(۱)-Mythologos .
(۲)-Poetique .
(۳)-Thueydide .
(۴)-Phot .Billioth .p .35 bekk .
(۵)-Joseph .adv .aj .13 -14 )بصفحه ۸۰ رجوع شود).
(۶)-Cieeron .
(۷)-Ennio .
(۸)-Diodore de Sieile .
سترابون «۱» جغرافيادان عالم قديم، گفته (كتاب ۱۱ فصل ۶ بند ۳) به شعراى قديم مانند هومر «۲» و هزيود «۳» بيشتر مىتوان اعتماد كرد تا به هرودوت و مورخين ديگر عهد قديم.
دنيس هالىكارناسى «۴»، مورّخ يونانى كه معاصر يوليوسسزار و اكوست بود و قسمتى را از تاريخ روم نوشته، در ميان تاريخنويسان يونانى هرودوت را لايق نخستين مقام دانسته و او را بر توسيديد ترجيح داده «۵».
اين است بطور اجمال عقايد موّرخين و نويسندگان عهد قديم درباره هرودوت، ولى در عهد جديد اكثر انتقادات بنفع او تمام شده، زيرا بيشتر محققين او را رويهمرفته مورخى دانستهاند كه صميمى بوده و ميخواسته حقيقت را بنويسد.
اينها گويند: اگر هرودوت در بعض موارد دسترسى بمدارك و اسناد صحيح نداشته.
اين نكته بصميمى بودن او خللى وارد نميكند و او يكى از مورخين ممتاز عهد قديم بشمار ميرود. نظر مذكور را نميتوان صحيح ندانست، بمعتقدات مذهبى هرودوت هم نميتوان ايراد كرد، زيرا او يونانى بوده و يونانيها چنين معتقداتى مىپروردهاند، ولى يك چيز را نميتوان با اغماض گذرانيد: هرودوت پارس و پارسى را دوست ندارد و قلم را در بعض موارد تابع حسيات ميكند. راست است كه او يونانى بود و يونانيها پارسيها را دوست نداشتند، ولى (توسيديد) و (ديودور سىسىلى) نيز يونانى بودند و بعض يونانيها، مانند پلوتارك، حسيات وطنپرستى را در نوشتههاى خود با كمال حرارت بروز داده از عدم بهرهمنديهاى يونان در مقابل ايران در برخى موارد (مانند معاهده آنتالسيداس) ناليدهاند، ولى با اين حال نخواستهاند قلم را تابع حسيات كنند. بهرحال با وجود ايراداتى كه به هرودوت وارد ميآيد بايد انصافا گفت كتبى كه او از خود گذاشته و اطلاعاتى كه ميدهد براى تاريخ ايران قديم هم مهم و گرانبها است، زيرا جز چند كتيبه، كه مفصلترين آنها شايد داراى دو هزار كلمه باشد، مدارك ملى ديگر براى اين قسمتهاى تاريخ ايران قديم نداريم و از
______________________________
(۱)-Strabon .
(۲)-Homere .
(۳)-Hesiode .
(۴)-Denyse d’Haliearnasse .
(۵)-Biblioth .Coisl .597 .
كشفيات جديد هم مواد زياد راجع باين زمان بدست نيامده. بالاخره درباره هرودوت بايد گفت كه بيشتر كشفيات راجع بايران قديم نوشتههاى او را تائيد مىكند.
توسيديد «۱»
مورّخ معروف يونانى كه در حوالى ۴۶۰ ق. م تولد يافت و تقريبا در ۳۹۵ ق. م درگذشت. اينشخص بهترين مورخ يونانى است: انشاءاش سريع و روشن، علاقهمندىاش بحفظ بيطرفى و حقيقتنويسى آشكار و مبرهن. در واقع امر نوشتههاى او راجع بمشرق قديم نيست، زيرا جنگهاى (پلوپونس) «۲» را كه جنگهاى درونى يونان بود شرح داده ولى، چون جاهائى از آن با تاريخ ايران مربوط است و سياستى را، كه دربار هخامنشى نسبت بيونان اين زمان اتخاذ كرده بود، خوب مىنمايد، باين مناسبت ذكرى از اين مورخ نامى شد.
كزنفون «۳»
مورّخ يونانى كه از ۴۳۰ تا ۳۵۲ ق. م ميزيست و از شاگردان سقراط حكيم بود. اين شخص تصنيفات زياد از خود باقى گذاشته. راجع بايران سه كتاب او مخصوصا جالب توجه است: اولا سفر جنگى كوروش «۴» (مقصود كوروش كوچك است). ثانيا عقبنشينى ده هزار نفر كه احوال ايران را در زمان اردشير دوّم هخامنشى مينمايد. ثالثا دو كتابى كه در اقتصاد، تربيت جوانان و طرز مملكتدارى نوشته. اولى موسوم به (اكنمىكا) «۵» و دوّمى معروف به (كوروپدى) است كه اكنون بيشتر سيروپدى گويند «۶»، يعنى تربيت كوروش، زيرا براى مصداق تخيلات خود شخص كوروش بزرگ را انتخاب كرده.
چون مضامين نوشتههاى او در ضمن تاريخ قديم ايران مشروحا ذكر خواهد شد عجالة ميگذريم. كزنفون چنانكه بيايد در جنگ كوروش كوچك با اردشير دوّم هخامنشى شركت داشت و بعد از جنگ (كوّناكسا) يونانيها را باوطانشان مراجعت داد بنابراين آنچه در اين باب نوشته مشاهدات خود او است.
كتزياس «۷»
از اهل كنيد «۸»، مستعمره دريانى «۹» در آسياى صغير، بود ولى تأليفات او بلهجه ينيانى نوشته شده. مورّخ مذكور در مدت
______________________________
(۱)-Thueydide .
(۲)-Peloponese .
(۳)-Xenophon .
(۴)-Expedition de Cyrus .
(۵)-Economiea )Economie( .
(۶)-Cyropedie .
(۷)-Ctesias .
(۸)-Cnide .
(۹)-Dorien .
۱۷ سال (۴۱۵- ۳۹۸ ق. م) معالج پروشات ملكه ايران، يعنى زن داريوش دوّم، و طبيب اردشير دوّم هخامنشى بود. كتابهائى كه نوشته از اينقرار است:
۱- پرسىكا «۱» (تاريخ ايران). ۲- اينديكا «۲» (تاريخ هند). ۳- در باب رودها.
۴- در باب كوهها. ۵- دريانوردى بدور آسيا. مهمترين تأليفات او متضمن ۲۳ كتاب بوده: شش كتاب متعلق بتاريخ آسور و ماد، هفت كتاب مربوط بتاريخ ايران (از كوروش بزرگ تا فوت خشيارشا) و ده كتاب آخر- دنباله تاريخ ايران تا ۳۹۸ ق. م در اين سنه كتزياس از دربار ايران رفته. مورّخ مذكور گويد كه در موقع اقامت خود در دربار شوش، علاوه بر تحقيقاتى كه ميكرد، بمدارك دولتى دسترسى داشت و مدارك را (بازىلىكاى ديفتراى) «۳»، يعنى دفاتر شاهى، مينامد (از اينجا معلوم است كه لغت دفتر خيلى قديم است). كتابهاى كتزياس راجع بايران و هند مفقود شده و بما نرسيده است، ولى مختصرى از آن در نوشتههاى (فوثيوس) «۴»، يكى از روحانيون درجه اوّل مسيحى، ذكر شده و تا زمان ما باقى است و نيز ديودور سىسىلى، پلوتارك، سترابون، آتنه «۵»، نيكلائوس دمشقى «۶»، ژوستن «۷» و غيره جاهائى را از نوشتههاى او در كتب خود ذكر كردهاند. راجع بكيفيت كتب او بايد گفت كه چندان طرف توجه و اعتماد نيست: اولا هند را نديده و آنچه نوشته از گفتههاى ايرانيان آن زمان و مردمان سرحدى هند است، ثانيا اشخاصى مانند ارسطو، آريان، سترابون و لوسين «۸» نوشتههاى او را سخت انتقاد كردهاند. راجع به ايران نوشتههاى او ايران دوره هخامنشى را پستتر از آنچه هرودوت توصيف كرده مينمايد. جهت بايد از اينجا باشد كه در زمان او انحطاط ايران بيش از زمان هرودوت بوده، ولى نلدكه گويد او تاريخ پارس را موافق گفتههاى ماديها نوشته.
از قسمتهاى نوشتههاى او، كه تا زمان ما باقى مانده، دو چيز بخوبى ديده مىشود:
______________________________
(۱)-Persiea .
(۲)-Indiea .
(۳)-Basilikai Difterai .
(۴)-Photius .
(۵)-Athenee )نويسنده يونانى در قرن سوّم ميلادى).
(۶)-Nieolaus de Damas .
(۷)-Justin .
(۸)-Lucien )نويسنده يونانى در قرن دوّم ميلادى).
۱- عشق به اسپارت و سرداران او مانند (لئونيداس) «۱» و (كلآرخ) «۲». ۲- ميل مفرط باينكه در تاريخ خود حكايات افسانهآميز و حزنآور داخل كند. مورّخ مذكور باين هم اكتفا نكرده، خواننده را مطمئن ميسازد كه حيوانات غريب و عجيب هند را، چنانكه توصيف كرده، خودش ديده. از اين جهت در قرون بعد او را دروغگو و جاعل افسانهها خواندهاند. باوجوداين نبايد تصوّر كرد كه نوشتههاى او بكلى بىاهميت است، زيرا، چون خواسته با هرودوت رقابت كند، تاريخ همان دوره و ازمنه را موافق روايات ديگر نوشته و اين نكته براى تاريخ ايران مهم است. در خاتمه مقتضى است گفته شود كه در نوشتههاى او راجع بآسور (ماركوارت) عالم آلمانى تحقيقاتى كرده و نتيجه را بطبع رسانيده «۳».
دىنن «۴»
مورّخ يونانى كه معاصر فيليپ مقدونى بود (۳۵۹- ۳۳۶ ق. م) كتابهاى زياد راجع بدول آسيائى نوشته و، چون در دربار اردشير دوّم هخامنشى نيز زمانى بوده، از ايران هم سخن رانده. تاريخ او از تأسيس دولت آسور شروع شده بتسخير مصر بدست اردشير دوّم (اخس) خاتمه مىيابد.
در تأليفات او هرچند حكايتهائى، كه حاكى از چيزهاى خارق عادت ميباشد، زياد است (بخصوص راجع بهند)، باوجوداين كتابهاى او در نظر مورّخين قرون بعد قدر و اهميتى داشته و مورّخين عديد، مانند پلوتارك، (اليان) «۵»، (كرنليوسنپوس) «۶»، (تروگپوميه) «۷» و غيره از كتب او استفاده كردهاند، اما اصل تأليفات او گم شده و جاهائى از آن بتوسط مورّخين قرون بعد بما رسيده.
مانتن
اسم اين مورّخ مصرى تصوّر ميكنند (مرن تخوتى) بوده، يعنى محبوب رب النوع مصرى كه (تت) نام داشت، و مانتن يونانى شده اين اسم است. مورّخ مذكور، كه يكى از كاهنان بزرگ مصر و معاصر بطلميوس اوّل بود (۳۲۳- ۲۷۳ ق. م)، باو كمكهاى معنوى در ايجاد هم آهنگى و اتحاد
______________________________
(۱)-Leonidas .
(۲)-Clearque .
(۳)-
- Marquart, Die Assyrica des Ktesias- Philologus.
(۴)-Dinon .
(۵)-Elien .
(۶)-Cornelins Nepos .
(۷)-Trogne Pompee .
بين مذهب يونانيها و مصريهاى قديم كرد و بر اثر آن پرستشى ايجاد شد كه بپرستش (شاراپيس) معروف گشت. بنابر اطلاعاتى كه مانتن از هر دو مذهب داشت، نظر بمقام بلند كاهنى و نزديك بودن بمنابع قديم تاريخ مصر، ميبايست كتاب او مورد توجه واقع شده باشد، ولى معلوم ميشود كه در آن زمان قدر اين كتاب را ندانستهاند، چنانكه اكنون فقط قسمتهائى از اين كتاب باقى است. بعدها وقايع نگاران مسيحى و بنى اسرائيل از نوشتههاى او استفاده و مخصوصا يهودىها، براى اينكه قدمت ملت خود را برسانند، بكتاب او استناد و نوشتههاى او را خلاصه كردند. اين خلاصه حاوى فهرست تمام سلسلههاى فراعنه مصر است، از اعصار قبل از تاريخ تا تسخير ثانوى مصر بدست ايرانيها، يعنى زمان اردشير سوّم هخامنشى.
مانتن سى سلسله را با تعيين سنوات سلطنت آنها بطور كلى ذكر و تاريخ مصر را بسه قسمت تقسيم كرده. هر قسمت تقريبا متضمن ده سلسله است. اين تقسيم اگرچه مصنوعى است باوجوداين باعث شد، كه بعدها هم تاريخ مصر قديم را بسه قسمت تقسيم كنند: عهد قديم، عهد متوسط، عهد جديد. بعض نويسندگان قرون بعد خبرهائى جعل كرده نسبت آنرا به مانتن دادند، ولى در ۱۸۴۵ بواسطه مداقهاى كه (بك) «۱» كرد اين مطلب معلوم گرديد كه چه چيزها جعل شده.
راجع بخود كتاب (مانتن) بايد گفت كه اين كتاب را نميتوان تاريخ بمعنى كنونى ناميد، زيرا ارتباط زياد با داستانهاى مصر دارد و در سنوات وقايع هم اغلاط زياد است. باوجوداين اطلاعاتى ميدهد كه گرانبها است و ميرساند كه نظر مصريها راجع بتاريخ قديمشان در زمان بطالسه چه بوده. اين را هم بايد در نظر داشت كه بعض اسناد مصرى كه بر اثر اكتشافات بدست آمده نوشتههاى او را تأييد نميكند. براى تاريخ ايران قديم كتاب (مانتن) از اينجهت مفيد است كه اطلاعاتى راجع بدوره هخامنشى ميدهد.
______________________________
(۱)-Boek ,Manetho und Die Hundster Periode .
برس «۱»
كاهن مردوك، رب النوع بزرگ كلدانيها در بابل، و معاصر اسكندر و سلوكيهاى اوّلى بود. اين شخص تاريخ كلده را بزبان يونانى در سه كتاب نوشت و آنرا به (آنتيوخوسسوتر) «۲» سلوكى (۲۸۱- ۲۶۲ ق. م) هديه كرد. اسم كتاب بيونانى (خالدايكا) «۳» بوده كه همان كلده است.
در كتاب اوّل اساطير و افسانههاى بابلى تا طوفان نوشته شده، كتاب دوّم حاوى اساطير و تاريخ است تا سلطنت تيگلات پىليستر چهارم آسورى (۷۴۵- ۷۲۷ ق. م) و كتاب سوّم حاكى از تاريخ دورههاى ديگر تا فوت اسكندر. چون مدارك اين مورّخ خطوط ميخى قديم بوده، نوشتههاى او را كشفيات جديد تأييد ميكند و از اين جهت خيلى مهم است، لكن كتاب او بما نرسيده و اطلاعاتى كه راجع باو و نوشتههاى او دارند از طريق كتب مصنفين و مؤلفينى است مانند (يوسف فلاويوس)، (آفريكن) و (اوسويوس) «۴». اقتباساتيكه اينها از (برس) كردهاند مربوط بعهود بسيار قديم و بعد بوقايعى است كه بتسخير بابل بدست كوروش بزرگ خاتمه مييابد.
پولىبيوس «۵»
اين مورّخ يونانى بين ۲۱۲ و ۲۰۵ ق. م تولد شده و بين ۱۳۰- ۱۲۵ ق. م درگذشته. نوشتههاى او راجع بجغرافيا و تاريخ عالم قديم است، ولى بيشتر كتابهاى او گم شده. مهمترين نوشتههاى او در چهل كتاب راجع بتاريخ عمومى بوده و از اين عده فقط پنج كتاب اوّل و قسمتهائى از كتاب ديگر و كتاب ۱۷- ۱۹- ۴۰ تا زمان ما باقى است. اين كتابها را پولىبيوس در واقع براى تاريخ روم نوشته، چنانكه ميتوان گفت مضامين آن تاريخ ۵۳ سال از دوره رومى است و مربوط بزمانى بين ۲۲۰- ۱۶۸ ق. م. راجع بخود مورّخ بايد در نظر داشت كه نسبت به روميها خوش بين است و حتى خواسته بنمايد كه دست تقدير دنيا را بطرفى ميبرده، كه تماما در تحت اداره يك ملت قوى درآيد. بنابراين سه نقص بزرگ در نوشتههاى او هست: ۱- بوقايعى كه نظر او را
______________________________
(۱)-Berose .
(۲)-Antioehus Soter .
(۳)-Chaldaika .
(۴)-Joseph Flavius ,Africain ,Ensevius .
(۵)-Polybius )Polybe( .
نميرساند، اهميت نداده و ميگويد قابل تحقيق و تدقيق نيست. ۲- وقايعى، كه به روم يا بدوستان زيادى كه در روم داشته و متنفذ بودهاند، برميخورد، بسكوت گذشته يا بطور ديگر تعبير شده. ۳- مقصود مهم او اين است كه از تاريخش درسهاى عبرت گيرند و حكمت عملى آموزند. بنابراين تشبيهات و قضاوتهائى كه ميكند، غالبا براى تأييد نظرى است كه صحيح يا سقيم قبلا اتخاذ كرده و بالنتيجه جهات وقايع يا تغيير حكومتها و غيره مبنى بر تأويل و تفسيرى است كه از عقيده او ناشى گشته.
باوجوداين كتابهاى او براى مورّخ مهم است. زيرا او همواره سعى داشته كه جهات وقايع را روشن كرده ارتباط حوادث را با يكديگر نشان دهد و باين مناسبت تاريخ خود را تاريخ (پراگماتيك) «۱» ناميده. جاهائى از كتابهاى پولىبيوس با مشرق قديم و ايران مربوط است و بهمين جهت، با وجود اينكه او كتابهاى خود را براى تاريخ روم نوشته، شمهاى از اين مورّخ و نوشتههاى او ذكر شد.
ديودور سيسيلى «۲»
اين مورّخ يونانى كه در قرن اوّل قبل از ميلاد ميزيست خواسته يك دوره تاريخ عمومى بنويسد و چهل كتاب نوشته، ولى تنها بيست و يك كتاب او كاملا در دست است و از مابقى فقط قسمتهائى تا زمان ما باقى مانده. چون تاريخ او راجع به ممالك و ملل مختلفه ميباشد، موسوم بكتابخانه تاريخ است «۳» نوشتههاى او مبنى بر نوشتههاى مورّخينى است كه قبل از او بودهاند، مانند هرودوت، كتزياس و هكاتيوس يونانى از آبدر «۴» (معاصر اسكندر و بطلميوس اوّل). ديودور مصر را چهار قرن بعد از هرودوت ديده، يعنى وقتيكه مصريها تاريخ قديم مصر را فراموش كرده بودند، تمدن يونانى در آنجا ريشه دوانيده بود و كتابهاى زياد در اسكندريه راجع بتاريخ منتشر ميشد. بنابراين ديودور بمنابع و مدارك صحيحترى دسترسى داشته. نوشتههاى او راجع به روابط ايران و يونان، اوضاع مصر و فينيقيه در زمان تسلط پارسيها مخصوصا جالب توجه است، چه وقايعرا مرتب نوشته، ولى سنواتى كه ذكر كرده مورد اعتماد نيست. چنانكه گفته شد
______________________________
(۱)-Pragmatique .
(۲)-Diodore de Sicile .
(۳)-Bibliotheque Historique
(۴)- آبدر شهرى بود در تراكيه، در كنار بحر الجزاير، و موطن (دموكريت) حكيم يونانى بشمار ميرفت.
اين مورّخ امتحان كرده كه تاريخ عالم را بنويسد و اگرچه نميتوان گفت كه خوب از عهده برآمده، ولى اين نخستين امتحانى است كه در عهد قديم كردهاند.
از نوشتجات او در اين زمينه معلوم است كه در تحت نفوذ رواقيون «۱» بوده و عقيده آنها در باب اخوّت تمام ملل و نيز راجع باينكه «مورّخين از طرف خدا مأمورند يونانيها را با ملل غير يونانى (يا چنانكه يونانيها ميگفتند با بربرها) «۲» الفت دهند.» در تأليفات او منعكس شده. چنانكه گفته شد ديودور از هكاتيوس چيزهاى زياد اقتباس كرده. راجع باين مصنف هم معلوم است كه، چون در زمان اسكندر بود ميخواست، بجهانگيرىهاى او معنى معينى داده او را برانگيخته آسمان براى نزديك كردن ملل با يكديگر بداند و از ايننظر حكومت مطلقه اسكندر، يا چنانكه گويند، «استبداد منوّر» «۳» را ترويج، مذهب و تمدّن مصرى را از نظر يونانى تفسير كرده و درباره اسكندر بمبالغه نزديك شده. اينكه ديودور از نظر (هكاتيوس) در بسيارى از موارد متابعت كرده، نيز از اينجا پيدا است كه نظر ديودور در موارد زياد بنظر مانتن شبيه است، و حال آنكه نميتوان احتمال داد نوشتههاى او را ديده باشد. جهة مشابهت عقايد از اين است كه هكاتيوس كتاب خود را در زمينه عقايد مانتن نوشته و ديودور چيزهاى زياد از هكاتيوس اقتباس كرده.
______________________________
(۱)- فلسفه رواقى يكى از مكاتب يا مذاهب فلسفى يونان است. بانى آن (زنن) يونانى بود و چون او در يكى از رواقهاى آتن عقايد خود را مياموخت، فلسفهاش بدين اسم معروف شد.
رواقيّون راجع به اخلاق مياموختند كه شخص بايد خود را كاملا مطيع عقل كرده به سلامتى، مال، لذائذ، محن و غيره بىقيد باشد. يگانه وسيله خوش بختى براى انسان در اين است كه با تقوى بوده تحمّل دردها و مصائب را در اين راه چيزى حقير بداند و چون انسان داراى تقوى شد، براى سعادتمندى او حدّى نيست.
(۲)- يونانيها يا بهتر گفته باشيم آتنىها غير يونانى را (بربر) ميگفتند، چنانكه در داستانهاى ما غير ايرانى را تور گفتهاند و عرب غيرعرب را عجم خوانده. غالبا تصوّر ميكنند كه بربر يونانى بمعنى وحشى است، ولى تصوّر نميرود كه چنين باشد، زيرا در جائى از كتاب هرودوت كه در ذيل بيايد مورّخ مذكور گويد: «لاسدمونىها (اهالى شبه جزيره پلوپونس) پارسيها را بجاى بربر خارجى گويند». از اينجا منطقى است استنباط كنيم كه آتنىها بجاى خارجى بربر ميگفتند.
(۳)-Absolntisme eelaire .
كرنليوس نپوس «۱»
نويسنده رومى كه بين ۹۹ و ۲۴ ق. م ميزيست. از نوشتههاى او تأليفى است در ۱۶ كتاب راجع باحوال اشخاص نامى «۲» و نيز كتابى كه در شرح زندگانى سرداران بزرگ نوشته.
جاهائى از اين كتب مانند «تميستوكل»، «پادشاهان»، «داتام» و غيره با تاريخ ايران قديم مربوط است، ولى بايد درنظر داشت كه نوشتههاى اين مؤلّف چندان مورد توجّه نيست، زيرا مؤلف به صحيحنويسى علاقهمند نبوده يا بمدارك صحيح دسترسى نداشته. اسلوب چيزنويسى او را هم نمىپسندند و بعلاوه نظرش درباره اشخاص و قضاوتش در باب وقايع عميق نيست. بنابراين بايد نوشتههاى او را با نوشتههاى مورّخين درستنويس و فكور سنجيد و الّا ممكن است خواننده در اشتباه افتد.
تروگپومپه
اين مورّخ از اهل گل «۳»، فرانسه كنونى، و معاصر اوگوست «۴» امپراطور روم، بود (۳۱ ق. م- ۱۴ م.)، ولى كتابهاى خود را به زبان لاطين نوشت. او خواسته تاريخ عمومى بنويسد و از زمان نينوس پادشاه داستانى آسور شروع كرده بعد بتاريخ ماد و پارس گذشته، ولى معلوم است كه مهمترين كتابهاى او راجع بدولت مقدونيه بوده، زيرا تاريخ عمومى خود را (فيليپيك) ناميده. از ۴۴ كتاب او فقط مقدمهاى «۵» باقى مانده و سائر كتابها گم شده، ولى از فهرستى كه در مقدمه ذكر كرده، مندرجات كتابهاى او معلوم است و بعلاوه (ژوستن) مورّخ رومى اقتباساتى از او كرده كه تا زمان ما باقى است و پائينتر ذكرش بيايد.
گايوس پلينوس (پلين) «۶»
عالم رومى كه در ۲۳ ميلادى تولد يافت و زمان فوتش محققا معلوم نيست. اين شخص را پلين بزرگ نامند، زيرا برادرزادهاى از طرف مادر داشت كه معروف به پلين كوچك است. عالم مزبور كتابهاى زياد نوشته كه بقول پلين كوچك عدّهاش از يكصد و شصت تجاوز ميكرده، ولى اين كتابها مفقود گشته و فقط سى و هفت كتاب او موسوم به تاريخ
______________________________
(۱)-Cornelius Nepos .
(۲)-De viris illustribus .
(۳)-Gaule .
(۴)-Auguste .
(۵)-Prologoi .
(۶)-Pline .
طبيعى «۱» تا زمان ما باقى مانده. ميتوان گفت كه اين كتابها دائرة المعارف عهد قديم است، زيرا كتب مزبوره پر است از همهگونه اطلاعات (گياهشناسى، حيوانشناسى، سنگشناسى، ستارهشناسى، طب، فيزيك، جغرافيا، شناسائى احجار كريمه و غيره). خود مؤلف گويد كه براى تأليف اين كتابها دو هزار كتاب خوانده و بيست هزار يادداشت كرده. در اين كتابها او اسامى ۳۲۷ نويسنده يونانى و ۱۴۶ نويسنده رومى را ذكر ميكند و، چون نوشتههاى اينها غالبا مفقود شده، از اين حيث هم كتابهاى پلين بزرگ مهم است. از كتب مزبوره ۳۷ كتابرا پلين در ۷۷ ميلادى به تيتوس «۲» امپراطور روم هديه كرد. اهميت اين كتابها براى تاريخ عهد قديم از اين حيث است كه اطلاعاتى در باب ممالك مختلفه مشرق قديم و ايران مىدهد. راجع به مندرجات كتب او بايد گفت، تمامى آنچه را كه نوشته نمىتوان صحيح دانست، ولى از شخصى هم كه خواسته از همه چيز حرف بزند نميتوان متوقع بود كه هرچه نوشته صحيح باشد. انشاءاش، بعقيده محققين، در نوشتههاى او مختلف است، يعنى آنرا در بعض جاها مغلق و پيچيده، در برخى روان و در قسمتى بد تشخيص دادهاند.
يوسف فلاويوس «۳»
مورّخ يهودى كه در ۳۰۷ م. تولد يافت، پس از اتمام تحصيلات عاليه در عبرى و يونانى براى دفاع بعض روحانيون يهود بروم رفت و بعد در موقع جنگ و سپاسيان سردار روم «۴» با يهود تسليم شد.
چون پيشبينى كرد كه و سپاسيان و پسر او تيتوس امپراطوران روم خواهند شد، و چنين هم شد، مورد توجه مخصوص دو امپراطور مزبور گرديد. تيتوس پس از تسخير بيت المقدس تمام كتب مذهبى يهود را باختيار او گذاشت و او سنوات آخر عمر خود را در دربار روم گذرانده كتبى راجع بتاريخ يهود و خراب شدن اورشليم نوشت. كتابهاى او ازين قرار است: ۱- هفت كتاب راجع بوقايعى كه دنباله آن جنگهاى روميان با يهود و خراب شدن بيت المقدس بود.
______________________________
(۱)-Naturalis Historiae .
(۲)-Titus .
(۳)-Joseph Flavius .
(۴)-Vespasien .
۲- كتاب ديگر كه حاوى بيست فصل و راجع بعهد عتيق يهود است. اين كتاب را، چنانكه خود فلاويوس گويد، با اين مقصود نوشته كه يونانيها با تاريخ يهود آشنا شوند، روميها بدانند كه ملت او گذشتههاى مفصل داشته و چيزهائى كه نويسندگان رومى راجع باين ملت منتشر ميكنند صحيح نيست. در اين تأليف تا فصل هفتم كتاب يازدهم نوشتههاى او موافق تورية است، بعد، از سلطنت كوروش بزرگ تاريخ يهود را دنبال كرده وقايع دوره بطالسه و سلوكيها را بتفصيل شرح داده و سپس پائينتر آمده بدوره روميها رسيده. ۳- كتابهائى نيز در شرح احوال خود نوشته كه در واقع دنباله كتاب مذكور است. ۴- كتابى هم كه در قدمت ملت يهود نوشته. اين كتاب در واقع امر براى دفاع از ملت مزبوره تأليف شده. توضيح آنكه آپيون «۱» يكى از نحوّيون اسكندرائى را يونانيها بروم فرستاده بودند و او در نزد كالى گولا امپراطور روم از يهود بدگوئى كرده ميگفت كه آنها امپراطور مزبور را خدا نميدانند. در اين كتاب فلاويوس از تاريخنويسى يهوديها و سائر مورّخين مشرق زمين دفاع كرده گويد كه آنها بهتر از مورّخين يونانى از عهده برآمدهاند. سپس از مانتن مورّخ مصرى و سائر مورّخينى كه نوشتهاند مسقط الرأس يهوديها مصر است انتقاد و پس از آن در مقابل آپيون از ملت يهود، موسى و قانونگذارى او دفاع كرده.
۵- كتابى هم بدست آمده موسوم بحكومت عقل كه بعض محققين آنرا به فلاويوس نسبت ميدهند. مصنف اين كتاب ميخواسته فلسفه يونانى را با گفتههاى تورية وفق دهد. اهميت نوشتههاى اين مورّخ از اينجا مشاهده ميشود كه نويسندگان معتبر كليسيا (مسيحى) مانند تئوفيل «۲»، كلمان اسكندرائى «۳»، اوسويوس «۴» و غيره باو استناد كردهاند انشاء، چنانكه گويند، فصيح و روشن است، ولى مورّخ مذكور در همهجا بيطرفانه صحبت نكرده: راجع بروم بيان او متملقانه است و جاهائى هم، كه از خود دفاع كرده، قلم او تابع حسيات شخصى شده.
______________________________
(۱)-Apion .
(۲)-Theophile .
(۳)-Clement d’Alexandrie .
(۴)-Evsevius .
كنتكورث «۱»
(كوين توس كورثيوس روفوس)، مورّخ رومى كه زمان زندگانيش محققا معلوم نيست، ولى ظن قوى اين است كه در قرن اوّل ميلادى ميزيسته و كتابهاى خود را در زمان كلاوديوس «۲» امپراطور روم (۴۱- ۵۴ م.) تأليف كرده. نوشتههاى او معروف است بتاريخ اسكندر كبير كه ده كتاب داشته، ولى از آنها دو كتاب اوّلى، آخر كتاب پنجم، ابتداى كتاب ششم گم شده و از كتاب دهم جاهائى افتاده. در قرون بعد اشخاص در صدد برآمدهاند كه كتابهاى او را تكميل كنند و، مخصوصا (فرين شميوس) «۳» كه از لاطين دانهاى معروف بود، در اين راه زحمات زياد متحمل شد. كتابهاى كنت كورث در قرون سابق خواننده زياد داشت، ولى حالا نوشتههاى اين مورّخ چندان طرف توجه نيست، زيرا بزيبائى توصيف و عبارتپردازى بيش از صحيح نويسى علاقهمند بوده و معنى را فداى صورت كرده. منابع تاريخ او را بايد اين نوشتهها دانست: ۱- خاطرههاى (بطلميوس لاگا) «۴» و بعض سرداران ديگر اسكندر، كه آرّيان هم از اين منابع استفاده كرده، ولى استفاده او عاقلانهتر است.
۲- اختراعات و افسانههاى (انس كريت) «۵» و (كاليس تن) «۶» كه بعد موضوع رومان تاريخى (كلى تارخ) «۷» گرديد و كنت كورث مستقيما يا بوسيله كتب ديگر از اين رومان چيزهائى برداشته. معلوم است كه مقصود او از اين اقتباسات تفريح خوانندگان بوده، نه تعليم تاريخ. معايب اين نويسنده علاوه بر آنچه گفته شد اين است: ۱- كنت كورث برخلاف آرّيان از فنّ سوق الجيشى بىاطلاع است و از اين جهت نوشتههاى او در مواردى مفهوم نيست. ۲- سنوات وقايع را ذكر نكرده و حتى فصول سال را مبهم نوشته، بنابراين رشته وقايع ترتيب صحيحى ندارد و خود وقايع گاهى پيش و پس ميشود. ۳- اطلاعات جغرافيائىاش
______________________________
(۱)-Quinte Curee )Quintus Curtuis Rufus( .
(۲)-Clande .
(۳)-Freinehemins )در قرن هفدهم ميزيست).
(۴)-Ptolemee Laga .
(۵)-Oneserite .
(۶)-Callisthene
(۷)-Clitarque . )يكى از سرداران اسكندر)
ناقص است و چنين بنظر ميآيد كه از هيئت هم بهرهاى نداشته.
باوجود همه اين معايب كتاب او را بايد خواند، زيرا اطلاعات گرانبهائى نسبت باخلاق، عادات و قوانين مقدونيها ميدهد و اين نكته براى تاريخ ايران قديم مهم است. ديگر اينكه، چون كنت كورث يونانى نبود، با وجود ستايشى كه براى اسكندر داشت، مطالب را بازتر نوشته و كارهاى بد اسكندر را كمتر پردهپوشى كرده.
كرنليوس تاسىتوس «۱»
مورّخ معروف رومى و يكى از نويسندگان اوّل درجه عالم، در ۵۰ ميلادى تولد يافت و در زمان (وسپاسيان) بامور دولتى اشتغال ورزيد. در زمان تيتوس بدرجه سناتورى رسيد و بعدها اوضاع روم او را مجبور كرد از كارهاى دولتى كنار گيرد. پس از آن اين مورّخ ساعات فراغت خود را بمطالعه و تاريخنويسى صرف كرد، پس از چندى (قونسول) شد و در زمان تراژان در آسيا سمت (پروقونسولى) «۲» يافت. فوت او در ۱۲۰ ميلادى روى داد.
تاسىتوس تأليفات زياد دارد و نوشتههاى او از شاهكارهاى ادبى زبان لاطين بشمار ميرود. از كتبى كه در تاريخ نوشته سالنامها خيلى معروف است «۳». اين تأليف حاوى ۱۶ كتاب بوده و از آن چهار كتاب اوّلى، ابتداى كتاب پنجم و قسمتى از كتاب ۶ و ۱۱ و ۱۶ تا زمان ما باقى مانده. بعضى عقيده داشتند كه اين تأليف از تاسىتوس نيست، ولى اين عقيده عارى از مبنا است. سالنامهها او چندان ارتباطى با تاريخ ايران ندارد، باوجوداين از بعض جاهاى آنكه راجع بروابط روميها با اشكانيان است ميتوان استفاده كرد.
از نوشتههاى تاسىتوس ديده ميشود كه از معنويون است «۴» و نسبت باوضاع زمان خود بدبين. بنابراين، چون از ترقى جامعه روم مأيوس است، عقيده دارد كه روميها بايد اوضاع قديم را حفظ كنند و سيره خودشان را بر صفات روميهاى قديم قرار دهند.
______________________________
(۱)-Cornelius Tacitus .
(۲)-Proeonsul .
(۳)-Annales .
(۴)-ldealistes .
پلوتارك «۱»
مورّخ يونانى كه تقريبا بين ۵۰ و ۱۲۰ ميلادى ميزيست.
او تحصيلات خود را در آتن بانجام رسانيده پيرو فلسفه افلاطون گرديد. بعد بمسافرتها پرداخته بايطاليا رفت و طرف توجه روميها شد. مدتى هم در مصر اقامت داشت و راجع بمذهب مصريها تحقيقاتى بعمل آورد. كتابهائيكه نوشته زياد است و شخصى لامپرس نام، كه تصوّر ميكنند از شاگردان او بوده، عدّه تصنيفات اين عالم را ۲۱۰ كتاب دانسته. نوشتههاى او را بدو قسمت تقسيم كردهاند تاريخى و فلسفى: ۱- كتابهاى تاريخى عبارت است از شرح احوال رجال كه بيشتر آنها يونانى يا رومى بودهاند و بايد باين تصنيفات شرحى را كه پلوتارك راجع باردشير دوّم هخامنشى نوشته علاوه كرد. بعض نوشتههاى او در باب رجال با تاريخ ايران مربوط است (مثلا: اردشير، تميستوكل، آژزيلاس، اسكندر و غيره) مقصود او در اين قسمت انتقاد وقايع و يافتن جهات آن نبوده، بلكه ميخواسته اشخاص را با يكديگر مقايسه كند و از اينجا نتايج اخلاقى بگيرد. از اين جهت در بعض موارد بشرح زندگانى يك شخص تاريخى اكتفا نكرده، رجال نامى يونان را با رجال معروف روم مقايسه كرده، در جزئيات احوال آنها داخل شده و زندگانى خصوصى و صحبتها و كلمات قصار اشخاص را در كتاب خود گنجانيده.
۲- تصنيفات فلسفى او بيشتر راجع باخلاق است و اخلاق را مربوط بمذهب ميدارد.
از اين تصنيفات او، كه براى تاريخ مشرق قديم و ايران اهميت دارد، كتابى است كه در باب (ايزيس) و (ازيريس) نوشته (ازيريس را مصريهاى قديم خداى آفتاب غروبكننده و ايزيس را زن او يا ربة النوع ماه ميدانستند). پلوتارك در اين كتاب از كتب يونانى زمان خود، كه از جمله كتابهاى مانتن و هكاتيوس آبدرى است، استفاده كرده. در ميان كتب قديمه، اين تأليف پلوتارك اطلاعات كاملترى راجع بمصرىهاى قديم ميدهد و تصوّر ميكنند كه اين كتابرا زمانيكه در مصر بود نوشته. مورّخ مزبور در كتاب مذكور اطلاعات مفيدى هم راجع
______________________________
(۱)-Plutarque .
بمذهب ايرانيان قديم ميدهد. قسمتهائى را از اين كتاب آثار تاريخى تأييد ميكند، ولى قسمتهائى هم از نظر يونانى نوشته شده، يعنى چنانكه يونانىها مذهب مصريها را ميفهميدند. اين كتاب را پلوتارك باسم كاهنه ربة النوع (ايزيس) در معبد دلف واقع در يونان نوشته و خود مؤلف هم در معبد مزبور كاهن بود.
بطور كلى پلوتارك از كتب متقدّمين و نيز از منابعى استفاده كرده كه بعض آنها در قرون بعد مفقود شده و از اين حيث هم نوشتههاى پلوتارك اهميت دارد. از جمله كتب مفقوده كتاب (دىنن) يونانى است، كه در دربار اردشير دوّم هخامنشى ميزيست، و چيزهاى زياد راجع بوقايع آن زمان نوشته بود كه بما نرسيده.
آرّيان «۱»
مورّخ يونانى كه در نيكومدى «۲» واقع در بىتىنيه (در آسياى صغير) تولد يافت و در زمان آدريان امپراطور روم از ۱۳۰ تا ۱۳۸ ميلادى سمت قونسولى روم را در كاپاد و كيهدارا بود. سپس از كارهاى دولتى كناره كرد و تا زمان (ماركاورل) امپراطور روم (۱۶۱- ۱۸۰ م.) زنده بود. اين نويسنده تأليفات زياد از خود در فلسفه، تاريخ، جغرافيا و فنون سوق الجيشى باقى گذارد، ولى اكثر نوشتههاى او بعدها گم شد. از تأليفات او راجع بتاريخ، (آنابازيس) يا تاريخ سفرهاى جنگى اسكندر است كه گويند موافق منابع صحيحه نوشته، ولى اين منابع اكنون در دست نيست. در باب درستنويسى او عقايد مختلف است و، چون در جاى خود مضامين نوشتههاى او راجع بقشونكشى اسكندر بايران مشروحا بيايد، زيادى است در اينجا راجع باين مسئله صحبتى بشود.
همينقدر اجمالا گوئيم كه آرّيان يونانى متعصبى است و، با وجود اينكه از پيروان اپيكتت «۳» فيلسوف رواقى بود، افتخار ميكند كه از ستايشكنندگان اسكندر است و باو از طرف خدايان الهام شده تاريخ اين پادشاه را بنويسد. بنابراين تاريخ او خشك است و چيزهائى، كه باسكندر برميخورده، بسكوت يا باجمال برگذار شده.
كلية از نوشتههاى او ايننظر حاصل ميشود: آرّيان خواسته از كزنفون تقليد كند (حتى اسم كتاب خود را هم از او اقتباس كرده) «۴» و، چنانكه كزنفون
______________________________
(۱)-Arrien )Flavius Arrianus( .
(۲)-Nieomedie .
(۳)-Epietete .
(۴)-Anabasis .
كوروش بزرگ، يا بانى دولت پارس را، كمال مطلوب خود قرار داده، آرّيان هم اسكندر، يا مخرّب همان دولت را، معبود خود دانسته. لذا براى دانستن حقايق بايد همواره روايات او را با روايات ساير مورّخين سنجيد و مؤلف همين اسلوب را اتخاذ كرده. از سائر كتب او اينها قابل ذكر است ۱- چهار كتاب راجع بهند نوشته و از اطلاعاتى، كه نه آرخ امير البحر اسكندر راجع بهند داده، استفاده كرده. ۲- كتابهائى راجع بوقايع چند سال پس از فوت اسكندر نوشته بود، ولى غالبا مفقود شده و مختصرى از آن باقى است. ۳- تأليفاتى نيز راجع بتاريخ جنگهاى روميها با پارتيها كرده كه نيز مفقود شده و فقط قطعاتى از آن و قسمتهائى از نوشتههاى او راجع بجنگ با آلانها باقى مانده. ۴- كتابى اين مورّخ راجع بجغرافيا نوشته كه موسوم است به پريپلوس «۱» يا دريانوردى دور درياى سياه. ۵- كتابيراهم، كه حاوى صحبتهاى اپيكتت «۲»، استاد آرّيان، بود، باو نسبت ميدهند.
فيلون «۳»
از اهل بيبلوس «۴» كه در قرن دوّم ميلادى ميزيست. او اصلا فينيقى بود، ولى چون بعدها يونانى شد، تأليفات خود را باين زبان نوشت. كتاب او راجع بتاريخ فينيقيه است و باسم يكى از حكماء قديم فينيقيه سانخونياتن نام دارد «۵». منابع اين كتاب بومى است و در زمان آدريان امپراطور روم (اوائل قرن دوّم ميلادى) جمعآورى شده. از كتاب او فقط قسمتهائى بما رسيده. توضيح آنكه او سويوس جاهائى را كه راجع بخلقت عالم و اساطير است
______________________________
(۱)-Periplus .
(۲)-Epietete فيلسوف قرن اوّل ميلادى از مذهب رواقى، در فريگيّه تولد يافت و غلام شخصى اپافروديت (Epaphrodite( نام در روم بود. آقاى او روزى پاى فيلسوف مزبور را براى زجر در آلتى گذارده ميپيچاند. اپيكتت گفت: «چنين كه تو ميكنى پايم خواهد شكست» اپافروديت شقى اعتنائى بحرف او نكرد و، چون پاى فيلسوف شكست، او بگفتن اين چند كلمه اكتفا كرد:
«نگفتم كه چنين خواهد شد؟».
(۳)-Philon
(۴)-Byblos )اين شهر را جبل نيز نامند، در فينيقيه در شمال بيروت واقع است).
(۵)-San Chouniathon
از او اقتباس و در تأليفات خود ذكر كرده. از اين قسمتها معلوم است كه فيلون طرفدار (اوهمر) يونانى بود و راجع بارباب و انواع يونانى عقيده داشت كه آنها در ابتداء مخلوقى بودهاند، مانند انسان، ولى بواسطه كارهاى محير العقولشان پس از مرگ بمقام الوهيت ارتقاء يافتهاند.
ژوستن «۱»
زمان زندگانى اين نويسنده محققا معلوم نيست، ولى تصوّر ميكنند كه در زمان آنتونن «۲» ها، بخصوص آنتونن مقدس «۳»، زندگانى ميكرده (يعنى تقريبا بين ۱۳۸- ۱۶۱ ميلادى). باوجوداين راجع بزمان زندگانى او بعضى تا قرن چهارم ميلادى پائين ميآيند. اسم اين نويسنده هم درست معلوم نيست، ولى غالبا او را بزبان لاطين يوستىنوس «۴» مىنامند.
ژوستن در واقع مورّخ مستقلى نيست: او كتابهاى تروگپمپه «۵» را كه ذكرش بالاتر گذشت، خلاصه كرده و چيزى از خود بر آن نيفزوده. راجع به تروگپمپه در جاى خود ذكر شد كه تاريخ عالم را نوشته بود، ولى ۴۴ كتاب مورّخ مزبور گم شده و فقط از خلاصههاى ژوستن معلوم است كه تروگپمپه از گذشتههاى كدام ملل صحبت داشته. بنابراين از فهرست ژوستن نه فقط بطور خلاصه پىبنوشتههاى تروگپمپه ميبريم، بلكه ميدانيم كه مورّخ مزبور از كدام مورّخين عهد قديم استفاده كرده. نويسندگان قرون بعد درباره خلاصهكنندگان هميشه خوش بين نبودند. توضيح آنكه عقيده داشتند كه آنها پس از خلاصه كردن كتابهائى اصل كتب را معدوم ميكردند. اين نسبت را بعضى بژوستن هم داده ميگفتند كه اصل كتب تروگپمپه را در آتش انداخته، ولى چنين بنظر ميايد كه ژوستن چنين اتهامى را پيشبينى كرده بود، زيرا در مقدمه و چند جاى كتاب خود از تروگپمپه و كتب او سخن ميراند، مثلا در مقدمه گويد: «چنانكه بعض رومىها
______________________________
(۱)-Justin .
(۲)-Antonins )هفت نفر از قياصره روم باين اسم معروفند و زمان سلطنتشان از ۹۶ تا ۱۹۲ ميلادى بود).
(۳)-Antonin le Pieux .
(۴)-Justinus .
(۵)-Trogue Pompee .
تاريخ روم را بزبان يونانى نوشتند، تروگپمپه خواست تاريخ يونان و ساير ملل را بزبان لاطين بنويسد …… و من كتابهاى او را گل چين كرده دسته گلى ترتيب دادم …». تفاوتهائيكه در نوشتههاى ژوستن و ساير مورّخين راجع بوقايع زمان اسكندر ديده ميشود، از تروگپمپه است و نيز اين نكته، كه ژوستن افسانهها را حقايقى دانسته، نيز از مورّخ مذكور ناشى شده. كلية ترتيب نوشتههاى ژوستن و نواقص آن از كتب اصلى است، از جمله اينكه بعض وقايع مهم را به سكوت گذرانيده، و حال آنكه از چيزهائى كه چندان اهميت نداشته مشروحا سخن رانده.
اسلوب انشاء ژوستن را روى هم رفته بد نميدانند و بلكه در بعض جاها عالى است، اگرچه معلوم نيست كه اين انشاء از خود او است يا از تروگپمپه اقتباس شده.
در خاتمه بايد گفت، كه هرچند نوشتههاى ژوستن سواد مختصرى است از كتب تروگپمپه، باوجوداين سواد مزبور با نواقصى كه دارد، سواد پرده نقاشى بزرگى است. عدّه كتابهاى ژوستن بعدّه كتابهاى تروگپمپه ۴۴ است و جاهاى زيادى از كتب او با تاريخ ايران قديم ارتباط دارد
آفريكن «۱»
در قرن سوّم ميلادى ميزيست و معروف است از اين حيث كه سنوات تاريخ عهد قديم را با تاريخ مسيحى مقايسه كرده. «۲» مورّخ مذكور در زمان سپتيمسور «۳» (۱۹۳- ۲۱۱ م.) در بعض از جنگهاى او با اسران «۴» و آديابن «۵» (دو ولايت ايران اشكانى) شركت كرد و بعد در زمان گردين امپراطور روم (۲۳۸- ۲۴۱ م) در فلسطين مقام محترمى داشت. تأليف او، كه موسوم به (پنج كتاب كرونولوژى) ميباشد «۶»، خيلى معروف است و از خلقت عالم شروع شده بسال ۲۲۱ ميلادى خاتمه يافته. اين كتاب بما نرسيده و فقط قسمتهائى از آن باقى است. از كتاب ديگر او كه مضامينش بسيار متنوع و موسوم به خستوى «۷» بوده فقط قطعاتى تا زمان ما محفوظ مانده.
______________________________
(۱)-Sextus Julins Africanns .
(۲)-Chronologie Comparee .
(۳)-Septime Severe .
(۴)-Osroene .
(۵)-Adiabene
(۶)-Pentabiblon Chronologikon .
(۷)-Chestoi
ازب (اوسويوس) «۱»
از روحانيون مسيحى بود. در فلسطين تولد يافت و در بيت- المقدس و انطاكيه تحصيلات خود را باتمام رسانيده از پيروان فلسفه افلاطون گرديد، زمان حياتش ۲۶۳- ۳۴۰ ميلادى است. اين شخص كتب زياد راجع بتاريخ عيسويست و قسطنطين اوّل امپراطور روم نوشته. كتاب او را راجع بامپراطور مزبور شبيه كتاب كزنفون راجع بكوروش بزرگ (سيروپدى) ميدانند. او را پدر تاريخ عيسويّت خواندهاند:
از كتب تاريخيش كتابى است كه در آن تاريخ كليسيا را از ابتداى ظهور مذهب عيسوى تا ۳۲۴ ميلادى شرح داده. او از كتابخانههاى مذهبى و دفترخانههاى دولتى استفاده كرده و اسلوب انشاءاش را ستودهاند. ازب علاقهمند است باينكه جهات وقايع را روشن ساخته گذشتههاى دورهاى را با اوضاع زمان خود ارتباط دهد.
كتاب او اطلاعات زياد راجع بمشرق قديم و ايران ميدهد.
آممين مارسلّن «۲»
اين مورّخ يونانى بود، ولى كتابهاى خود را به زبان رومى (لاطين) نوشته. او در ۳۳۰ م. در انطاكيه سوريه تولد يافت و در ۴۰۰ م. درگذشت. معروفترين تأليف او تاريخ روم است (از ۹۶ تا ۳۵۲ م.) كه در ۳۱ كتاب نوشته و سيزده كتاب اوّل گم شده. كتابهاى او دنباله تاريخ (تاسىتوس) مورّخ معروف رومى است و ديده ميشود كه آممين سعى داشته از او تقليد كند. مورّخ مذكور بايوليان امپراطور روم در سفرهاى جنگى او با آلهمانها و ايرانيان شركت داشت و از نوشتههاى او معلوم است كه شخصى بوده رزمى و علاقهمند بصحيحنويسى. توصيفى كه از ممالك مختلفه كرده استقلالنظر و فكر او را نشان مىدهد. محققين اسلوب انشاء او را خوب نميدانند: بيان او مغلق، باطنطنه و تاريك است، و حال آنكه بيان مورخ بايد روان، ساده و روشن باشد.
از آنچه گفته شد معلوم است كه كتابهاى او براى اين زمان تاريخ ايران هم اهميت دارد.
______________________________
(۱)-Eusebe )Evsevius Pamphyle( .
(۲)-Ammien Marcellin )Ammianus Mareellinus( .
پروكوپ (پروكوپيوس) «۱»
مهمترين مورّخ بيزانس (روم شرقى) كه در آخر قرن پنجم ميلادى تولّد يافت و پس از اتمام تحصيلات، منشى (بىلىزار) سردار معروف بيزانس شد (۵۲۷ ق. م). در جنگهائى، كه اين سردار با (واندالها)، گتها در ايطاليا و ايرانيها كرد، مورّخ مذكور با او بود. سال وفاتش معلوم نيست، تصوّر ميكنند كه در حدود ۵۶۰ م. روى داده.
از كتابهاى او دو كتاب اوّل راجع است به جنگهاى بيزانس با ايران، سوّمى و چهارمى- با واندالها، پنجمى و ششمى و هفتمى- با گتها، هشتمين كتاب او دنباله تمام كتابهاى مذكور است. چون در اين كتابها مورّخ مذكور تعريف و تمجيد زياد از (بىلىزار) كرده و شرح زندگانى او را نوشته، سابقا تصوّر ميكردند كه اين كتابها را بايد «شرح احوال بىلى زار» ناميد، ولى حالا معلوم است كه كتب او تاريخ جنگهاى اين سردار است و تمجيدات مورّخ از اينجا كه (بىلىزار) را سردار نامى و معروف آن زمان مىدانستند و پروكوپ باو معتقد بود. اين كتابها را خود مورّخ مذكور (هيستورىكن) ناميده «۲». كتابى هم از اين مورّخ بدست آمده كه موسوم به (تاريخ سرّى) است «۳». در اين كتاب او از ژوستىنين، قيصر معاصر روم شرقى، وزن او بسيار بد نوشته، استبداد اوّلى و فساد اخلاق دوّمى را نموده و جاهائى هم از اين كتاب به (بىلىزار) وزن او برميخورد. كتاب مزبور پس از مرگ پركوپ منتشر شد.
راجع باين كتاب بسيارى از محققين عقيده داشتند كه از قلم مورّخ مذكور نيست و باو نسبت دادهاند، زيرا مندرجات او با تاريخ جنگهاى بىلىزار تفاوت زياد دارد، ولى پس از مطالعات (دان) كه تحقيقات عميق كرد، اين عقيده رسوخ يافت كه تاريخ سرّى از قلم خود مورّخ مزبور است: چيزهائى را، كه در تاريخ جنگها نميتوانسته بنويسد، در كتاب سرّى گنجانده و تا اندازهاى هم مبالغه كرده. اگرچه اين عقيده را بعض محقّقين ديگر او ردّ كردهاند، ولى باز عقيده (دان) طرفداران زياد دارد. تأليف سوّم پروكوپ راجع به بناهاى (ژوستىنين) است و در اينجا مورّخ مزبور تمجيد
______________________________
(۱)-Procope )Prokopios( .
(۲)-Historikon .
(۳)-Historia Arcana )Anecdote( .
زياد از امپراطور مربور كرده.
راجع به تاريخ جنگها يا (هيستورىكن) بايد گفت كه اين كتاب مهمترين تاريخى است كه در اين دوره تاريخ يونان نوشته شده. از حيث انشاء، پروكوپ تقليد از هرودوت و توسيديد كرده و از اينجا معلوم است، كه زبان قديم يونانى در اين زمان، اگرچه در شرف تغيير كردن بوده، ولى هنوز نمرده بود. اين كتاب را قدر ميدانند، زيرا، چون نويسنده آن شاهد قضايا و وقايع بود، بيطرفانه وقايع را ضبط كرده. كلية كتاب او در مرحله تمام شدن عهد قديم و شروع گشتن قرون وسطى است. از آنچه گفته شد معلوم است كه كتابهاى او براى تاريخ اين زمان ايران هم منبع مهمّى است.
كتب راجعه به جغرافياى عالم قديم
بدوا لازم است گفته شود كه از نوشتههاى مورّخين قديم و مخصوصا هرودوت، كزنفون، آريّان، پوليپ، پلين و غيره ميتوان اطّلاعاتى راجع به جغرافياى دنياى قديم بدست آورد، ولى كتبى هم در عهد قديم نوشته شده كه مخصوصا راجع به جغرافيا است و ضمنا حاوى اطّلاعات مفيدى در باب ايران قديم. در ميان اشخاصى كه چنين كتابهائى نوشتهاند اينها بيشتر معروفاند:
اراتستن «۱»
اين شخص يونانى بود و در ۲۷۶ ق. م در سيرن «۲» تولّد يافت. او خواست موافق اطّلاعات جديده نقشه صحيحى از عالم زمان خود ترسيم كند و با اينمقصود به اسكندريّه رفت، زيرا در آنجا منابع و موادّى كه با كار اراتستن مناسبت داشت زياد بود. مؤلّف مزبور كتبى از خود باقى گذاشته، كه براى جغرافياى ايران قديم هم گرانبها است. اين نويسنده از فلاسفه اسكندرائى بود و چند دفعه بدربار پادشاه عظيم الشأن هند كه (ساندراكت) «۳» نام داشت رفت. درباره او نوشتهاند كه در سن ۸۰ سالگى آنقدر از خوردن غذا
______________________________
(۱)-Eratosthene .
(۲)-Cyrene .
(۳)-Sandraeotte .
امتناع كرد تا درگذشت. سترابون در كتابهاى خود اسم او را زياد ذكر كرده و گفتههاى او را سند دانسته.
سترابون «۱»
جغرافيادان معروف عهد قديم، كه از خانواده متموّل بود، در (آماسه) پايتخت پادشاهان پنت توّلد يافت و هشتاد سال بزيست. زمان او را تقريبا چنين معين ميكنند: از چهل قبل از ميلاد تا چهل ميلادى. كتابهاى او يگانه تصنيفى است، كه بخوبى نشان ميدهد علم جغرافيا در عالم قديم چه بوده. تصنيفات سترابون راجع باينقسمت هفده كتاب است و بعض آنها اگرچه بما رسيده، ولى خراب است. چون در اين كتابها سترابون از وقايع تاريخى و از وضع زندگانى مردمان نيز صحبت داشته، نوشتههايش براى مورّخ هم مفيد است. كتب او از نظر علمى بسه جهة ناقص است: اوّلا توصيف ممالك و مخصوصا محصولات زمين در ممالك مختلفه بقدر كافى نشده، ثانيا مطالب جزئى گاهى بيش از مسائل كلى او را مشغول داشته و حكاياتى ذكر كرده كه بيشتر براى تفريح خواننده است، ثالثا در انتقاد بعض متقدّمين خود متانت را از دست داده و خردهبين است. باوجوداين چون كتابهاى او پر است از اطّلاعات جغرافيائى و تاريخى، چنانكه گفته شد، براى محقق منبعى است سرشار. مضامين كتب او از اينقرار است: دو كتاب اوّل حاوى مطالب و نظرهاى علمى است، توصيف ممالك از كتاب سوّم شروع ميشود. توضيح آنكه هشت كتاب باروپا راجع است، شش كتاب به آسيا و يك كتاب به افريقا. توصيف اروپا از اسپانيا (ايبرى) شروع و در يونان و جزائر آن ختم ميشود. در اين كتابها سترابون از تمام مردمان اروپائى، كه در آنزمان معروف بودند، و حتى از (سكاها)، (سارماتها)، (گتها)، (داسها) و غيره سخن رانده. آسيا را مصنف مذكور به دو قسمت تقسيم كرده: ۱- تا كوههاى توروس- تروآد «۲». در اين بخش از صفحات غربى آسياى صغير سخن ميراند. ۲- ماوراء كوههاى مزبور. در اينقسمت از هند،
______________________________
(۱)-Strabon .
(۲)-Taurus -Troade )در آسياى صغير).
ايران، بابل، آسور، بين النهرين، فينيقيه، فلسطين، عربستان و غيره مذاكره ميكند، امّا (سرها) يعنى چينىها را مردمى ميداند كه در هند سكنى دارند.
كلية از جغرافياى سترابون صريحا استنباط ميشود كه غرب اقصى براى عالم آنروزى مملكت ايبريها (اسپانياى كنونى) بوده و شرق اقصى هندوستان. طول عالم معروف آن زمان را از غرب به شرق ۷۰ هزار استاد يونانى. (۲۳۳۳ فرسنگ) و عرض آنرا ۳۰ هزار استاد (۱۰۰۰ فرسنگ) ميدانستند. سترابون علاوه بر كتب مزبوره ۴۳ كتاب هم راجع بتاريخ، يعنى به ذيل كتب پولى بيوس مورّخ يونانى نوشته بود، چنانكه در كتب جغرافيائى باين كتابها اشاره ميكند، ولى اين كتابها بما نرسيده.
ايزيدور خاراكسى
يونانى و از اهل خاراكس بود (خاراكس را اكثرا محلى در خوزستان ميدانند، ولى برخى عقيده دارند كه در رى يا در حوالى آن بوده). ظنّ قوى اين است كه مؤلّف مزبور در قرن اوّل ميلادى مىزيست.
از تأليفات او كتابى است كه راجع بپارت نوشته. پلين اسم او را در تأليفات خود زياد برده. او از جغرافيون بزرگ يونانى بشمار نمىرود، ولى كتاب او براى ايرانىها مهم است.
موسى خورن «۱»
نويسنده ارمنى كه زمان حياتش درست معلوم نيست. دمرگان در تاريخ ارمنستان گويد كه در قرن چهارم ميلادى ميزيست، ولى تاريخ وفاتش را بعضى در ۴۸۷ و برخى در ۴۹۲ ميدانند. او در اسكندريه، آتن، روم و قسطنطنيه تحصيلات خود را كرده بعد پرداخت بآنكه هموطنان خود را با علوم مسيحى آشنا كند و با اين مقصود كتب زيادى نوشت، كه از جمله تاريخ ارمنستان است و بزبانهاى اروپائى ترجمه شده. كتابى نيز در جغرافيا نوشته، كه براى جغرافى ايران در دورههاى اشكانى و ساسانى بسيار مفيد است، و ماركوات عالم آلمانى آنرا با شرحى باسم «ايرانشهر» بطبع رسانيده. در باب نوشتههاى او راجع بتاريخ ارمنستان پائينتر ذكرى شده.
______________________________
(۱)-Moise de Khorene .
مورخين و نويسندگان ارمنستان
از نويسندگان ارمنى و غير ارمنى، كه راجع بتاريخ ارمنستان كتابهائى نوشتهاند نيز ميتوان اطلاعاتى راجع بايران قديم بدست آورد. اگر اين اطلاعات راجع بدورههاى قبل از اشكانيان و ساسانيان، از آنجا كه غالبا داستانى است، مورد اعتماد نباشد، شكى نيست كه گفتههاى نويسندگان مزبور راجع بدورههاى بعد يعنى، اشكانى و ساسانى بيشتر در زمينه تاريخ است و از وقايع ارمنستان، كه غالبا با تاريخ ايران مربوط است، اطلاعات گرانبهائى بدست مىآيد. چون ايننظر در جاى خود روشن خواهد بود، عجالة بذكر بعض نويسندگان ارمنستان و كتابهائى كه نوشتهاند اكتفا كرده ميگذريم.
مارآپاسكاتىنا «۱»
اين شخص كه تاريخ ارمنستان قديم را نوشته اصلا از اهالى سوريه بود. درباره او موسىخورن، مورّخ ارمنى، چنين گويد (كتاب ۱ فصل ۸): وال ارشك، پس از اينكه تشكيلات ارمنستانرا باتمام رسانيد، خواست بداند كه كىها قبل از او در اين مملكت سلطنت كردهاند و از حيث صفات شخصى چگونه پادشاهانى بودهاند. بر اثر اين فكر شخصى را يافت از اهل سوريه كه نامش (مارآپاس كاتىنا) بود و از ادبيات يونانى و كلدانى اطلاعاتى زياد داشت.
بعد نامهاى ببرادر بزرگتر خود، ارشك بزرگ، بدين مضمون نوشت (تصوّر ميكنند كه اين اشك مهرداد اوّل اشكانى بوده) «۲»: «به ارشك پادشاه تاجدار زمين و دريا، شاهى كه صورتش مانند صورت خدايان است، طالع و اقبالش فوق طالع و اقبال ساير پادشاهان و فكرش بقدرى وسيع است، كه چون آسمان بر زمين استيلا يافته. وال ارشك، برادر كوچكتر و رفيق جنگهايت، كه بفضل تو پادشاه ارمنستان است، بتو درود ميفرستد و بهرهمندى تو را الى الابد خواهان است. فرمان تو را، راجع باينكه من عقل را با شجاعت توأم كنم، هيچگاه فراموش نكردهام. بقدريكه قوّه و مهارت من اجازه ميداده بهركار مراقب بودهام. اكنون كه اين سلطنت از
______________________________
(۱)-Mar Apas Catina .
(۲)- سلطنت او بين ۱۷۰ و ۱۳۸ ق. م بود.
توجهات تو مستقر گشته، بفكرم آمد معلوم كنم كه چه پادشاهانى در ارمنستان سلطنت كردهاند و تأسيس ولايات از كجا است. چون در اينجا دستور يا آدابى، كه معلوم و مقرّر باشد، نيست و كسى نميداند كه كى اوّل شخص مملكت و كى آخرين كس آنست، چيزى بترتيب درنيامده و هر چيز درهم و برهم و بحال توحش است، بنابراين از اعليحضرت تمنى دارم بفرمايد كه دفاتر شاهى را، براى كسى كه بحضور آن اعليحضرت با نام خواهد رسيد، باز كنند. پس از اينكه او چيزهائى را، كه مطمح نظر برادر و پسر تو است بيابد، اسناد صحيحه را نزد وى خواهد آورد. رضايت خاطر ما از اينكه مقصود ما انجام يافته، البته باعث خوشنودى تو نيز خواهد بود. درود بر تو اى آنكه در ميان موجودات جاويدان جادارى!»
ارشك بزرگ، پس از خواندن نامه، بىدرنگ فرمود كه درهاى دفاتر نينوا را باز كنند و خوشنود گشت كه چنين فكرى در برادرش پيدا شده. مار آپاسكاتىنا در نوشتهها دقت كرده سندى بزبان يونانى يافت كه بر آن نوشته بودند: اين كتاب بامر اسكندر مقدونى از زبان كلدانى بيونانى ترجمه شده و راجع بنياكان اوّلى ما است. از اين كتاب مارآپاس- كاتىنا فقط آنچه را كه راجع بتاريخ صحيح ملت ما بود (يعنى ملت ارمنى) استخراج كرده نزد والارشك پادشاه ارمنستان در (مدزپين) «۱» آورد، و آن بزبان يونانى و سريانى نوشته شده بود. وال ارشك صبيح، تيرانداز ماهر، پادشاه نطاق و زيرك اين كتاب را نفيسترين شئى خزانه خود ميدانست، چنانكه آن را براى اطمينان از محفوظ ماندنش در قصر خود جاداد و امر كرد قسمتى را از آن بر سنگ بكنند.
چون ما از صحت و ترتيب وقايع (يعنى وقايع مذكوره در اين كتاب) مطمئن هستيم براى رضايت اشخاص كنجكاو مندرجات كتابرا تكرار ميكنيم. بعد موسىخورن شروع بذكر مندرجات نوشتههاى مارآپاسكاتىنا ميكند «۲». راجع بنينوا، كه ذكرى از آن شده، بايد تذكر دهيم كه در اين زمان وجود نداشت، شايد در زمان اسكندر
______________________________
(۱)-Medzpine .
(۲)-
Mar Apas Catina) eollection des historiens aneiens et modernes de l’Armenie (p. Victor Langlois 1881 ).
مقدونى كتابهائى در محل نينواى قديم جمع كردهاند و اين كتابخانه در قرون بعد بتصرّف اشكانيان درآمده.
باردسن «۱»
درادس (اورفا) واقع در بين النهرين تولد يافت و اصلا شامى بود. او را پارتى و كلدانى نيز ميگفتند. اين شخص، كه در سلك روحانيين مسيحى بود، در اواخر عمر داراى معتقدات عرفانى «۲» گرديد.
چون معلومات زياد در علوم شرقى و غربى (كلدانى، يونانى) داشت و زبان سريانى و يونانى را خوب ميدانست، كتب زياد نوشت، كه از جمله قطعهاى از تاريخ ارمنستان است و موسىخورن مندرجات آنرا در كتاب خود ذكر كرده. زمان زندگانى اين نويسنده در نيمه دوّم ميلادى بوده، زيرا در تاريخ ادس تولد او را بسال ۱۵۴ م.
مربوط داشتهاند.
آگاتانژ «۳»
اسم يونانى او (آگاثاگ گلس) «۴» است و تصوّر ميكنند كه اصلا يونانى و ساكن يكى از نواحى غربى ارمنستان، مجاور روم شرقى، بوده. اين مورّخ، كه منشى تيرداد (درتاد) دوّم پادشاه ارمنستان بود، تاريخ اين مملكترا نوشته و از وقايعى صحبت ميكند كه از ۲۲۶ تا ۳۳۰ ميلادى روى داده. تاريخ او بزبان ارمنى و يونانى نوشته شده و اختلافاتى بين دو نسخه مزبوره ديده ميشود. بعلاوه چيزهائى در هر دو نسخه بعدها داخل كردهاند، زيرا در بعض جاها از كسانى مذاكره ميشود كه تقريبا ۱۵۰ سال بعد از مورّخ مزبور ميزيستهاند.
بنابراين بعضى ترديد دارند كه اين نوشتهها از خود آگاتانژ باشد و گمان ميكنند كه يك شخص مسيحى، در اوايل قرن پنجم، هر دو نسخه را انشاء و تغييراتى در اصل نوشتههاى آگاتانژ داده. بهرحال نوشتههاى او در ميان يونانيها و كلدانيها و مصريها و اعراب معروف بود. سالنامهنگارى هم موسوم به (سبهاس) «۵» در قرن هفتم قطعهاى راجع بتاريخ ارمنستان نوشته، كه به آگاتانژ نسبت داده. اگرچه نويسنده مزبور در قسمتى از كتاب خود از شخصى صحبت كرده، كه ۶۳ سال بعد از
______________________________
(۱)-Bardesane .
(۲)-Gnosticisme .
(۳)-Agathange .
(۴)-Agathagglos .
(۵)-Sebeos .
تيرداد ميزيسته و بنابراين اين قسمت نبايد از آگاتانژ باشد، باوجوداين نوشتههاى مزبور را هم در جزو منابع تاريخ ارمنستان بشمار ميآورند، زيرا اطلاعاتى ميدهد كه موسىخورن در آن باب ساكت است.
فوستوس بيزانسى «۱»
اطلاعات راجع بشخص او كم است، همينقدر معلوم است كه از اهل قسطنطنيه بود. خود او نسبش را بخانواده (ساهارونى) «۲» ميرساند (از طرف مادر يا پدر؟- معلوم نيست). سالنامهاى او بزبان يونانى نوشته شده و حاكى از وقايع ۳۴۴ تا ۳۹۰ ميلادى است. اين كتاب در قرن پنجم ميلادى بزبان ارمنى ترجمه شده و ارامنه را خوش نيامده، زيرا از انتقادات او وطنپرستان تنفر يافتهاند. باوجوداين كتاب مزبور را مهم ميدانند. راست است كه در نوشتههاى او اشتباهاتى راجع بوقايع و سنوات شده، ولى اين نقص در اغلب نويسندگان آن زمان ديده ميشود. بهرحال شخصى بوده فاضل و نوشتههاى او يكى از منابع درجه اوّل تاريخ ارمنستان است.
زنوب گلاگى «۳»
اصلا از بنى سام بود و كتابش را بزبان سريانى نوشته، ولى ارامنه او را از نويسندگان ملى خود ميدانند. او در ابتدا در گلاگ (سوريّه) ميزيست، بعد از آنجا مهاجرت كرده در قيصرّيه كاپادوكيه سكنى گزيد.
در اينجا با (سنگريگوار) مبلّغ مسيحيت در ارمنستان آشنا شد و با او به ارمنستان رفت. تصوّر ميكنند كه زنوب تاريخنويس شخص مذكور بوده و وقايع آنزمان را مينوشته. نوشتههاى او معروف به «تاريخ دارون» «۴» است و فوتش در ۳۲۳ يا ۳۲۴ دوى داده.
در قرن هفتم ميلادى شخصى ديگر موسوم به (مامىگونيان) «۵» دنباله سالنامهاى زنوب را نوشته و اين كتاب هم موسوم به «تاريخ دارون» است (بهمين جهت اسم او را در اينجا ذكر كرديم و حال آنكه از قرن هفتم ميلادى است). نوشتههاى او چندان مورد توجه نيست، زيرا داراى اشتباهات زيادى است و ديگر اينكه كاتبين
______________________________
(۱)-Faustus de Byzanee .
(۲)-Saharoni .
(۳)-Zenob de Glag .
(۴)-Histoire de Daron )دارون ناحيهاى بود از ارمنستان).
(۵)-Jean Mamigonien .
قرون بعد چيزهائى در كتاب او داخل كردهاند.
موسىخورن
در نيمه دوّم قرن چهارم ميلادى تولد شده (در باب زمان حيات او چنانكه بالاتر گفته شد اختلاف است). او از شاگردان مسروپ «۱»، كه خطّ ارمنى را اختراع كرد، بشمار مىرود. مورّخ مذكور تحصيلات زياد كرده بود و بدفاتر مشرق زمين و كتابخانهاى يونان، سوريه و مصر دسترسى داشت.
چون زبانسريانى و يونانيرا خوب ميدانست، كتابهاى زياد ترجمه كرد، از جمله «زندگانى اسكندر» است كه به كاليستن دروغى نسبت ميدهند. بعد مسافرتى بمصر و آتن و روم كرد و اسنادى بدست آورد، كه براى نوشتن تاريخ ارمنستان بكار برد.
در اين نوشتهها او اقتباسات زياد از ادبيات يونان كرده و معلوم ميشود كه قسمتهائى از ادبيات مزبوره گم شده، زيرا موسىخورن اسم اشخاصى را از يونانيها ميبرد، كه اكنون براى ما مجهولاند و بنابراين قطعاتى از نوشتههاى مورّخين و نويسندگان يونانى در كتاب موسىخورن تا زمان ما محفوظ مانده. كتابيكه او در جغرافيا نوشته، خلاصهاى است از خلاصه (پاپپوس اسكندرائى) «۲» و در مقدمه اين كتاب اسامى چند نفر جغرافيادان يونانيرا ذكر كرده.
اليزه وارتابد «۳»
او در قرن پنجم ميلادى ميزيست. وارتا بد لقبى است كه باو دادهاند و بمعنى فاضل، يا چنانكه امروز گويند دكتر «۴» است.
مولدش معلوم نيست، همينقدر ميدانند كه در جوانى در جزو سپاهيان وارتان مامىگونى بوده، وقايع جنگهاى او را يادداشت كرده و بعد در «تاريخ وارتانيان» گنجانده.
اين جنگها با ايرانيان ميشد، زيرا يزدگرد دوّم مىخواست ارمنستان بمذهب زرتشتى باقى بماند. معلوم است كه نوشتههاى او هم اطلاعاتى راجع بتاريخ اينزمان ايران قديم ميدهد.
لازار فاربى «۵»
از يكى از خانوادههاى نجيب ارامنه بود و در قصر (آشوشا) «۶» امير كوكارك «۷» و ايبريها (گرجىها) تربيت يافت. بعد در سلك
______________________________
(۱)-Mesrope .
(۲)-Pappus d’Alexandrie .
(۳)-Elisee Vartabed .
(۴)-Doeteur .
(۵)-Iazare de Pharbe .
(۶)-Aschouscha .
(۷)-Koukark .
روحانيين داخل شد و تحصيلات زياد كرده، تاريخ ارمنستان را تا ۴۸۵ ميلادى نوشت. بعض وقايع با تاريخ ايران قديم مربوط است.
كتب پهلوى
از كتبى كه بزبان پهلوى نوشته شده است در اينجا ذكرى نميكنيم، زيرا اين كتابها راجع به مذهب زرتشت يا ادبيات است و موقع ذكر آنها جائى است، كه از مذهب زرتشت يا ادبيات پهلوى صحبت خواهد بود. در اين مبحث چنانكه از سرلوحه آن معلوم است از منابع قديم تاريخ مشرق و ايران باستان سخن ميرود.
مؤلفين قرون اوليه اسلامى
در باب مورّخين و نويسندگان قرون اوليه اسلامى مقتضى است تذكر دهيم كه نوشتههاى آنها راجع بايران قديم از دو نوع خارج نيست: نوع اول فهرستهاى مختصرى است از اسامى شاهان ايران و وقايع سلطنت آنان، كه از مآخذ غربى، يعنى يونانى و سريانى، اتخاذ شده، بطور ناقص همان چيزهائيرا كه مورّخين يونانى نوشتهاند، با تصحيف اسامى، تكرار كرده و چيزهائى هم از مآخذ شرقى بر آن افزودهاند.
عده اين نوع كتابها خيلى محدود است. نوع دوّم كتبى است راجع بوقايع عالم، از قبل از ظهور اسلام و بعد از آن و ضمنا مؤلفين اين كتب خواستهاند بقول خودشان از ملوك مجوس يا عجم، يا فرس و وقايع سلطنت آنها اطلاعاتى داده باشند.
عده اين نوع نويسندگان زياد است، ولى نوشتههاى آنان راجع بايران قديم، يعنى بدورههائيكه قبل از دوره ساسانى است، كم يا بيش، با اختلافاتى، همان داستانهاى ما است و بخوبى ديده ميشود كه مآخذ آنها خداى نامه، يا ترجمههاى آن بعربى (باسم سير ملوك الفرس و امثال آن) و يا شاهنامههاى منثور يا منظوم ما بوده.
اين نوع كتابها براى كسى، كه بخواهد غور و تتبع در داستانهاى ايران قديم كند، مفيد است، ولى در واقع امر اين كتب را، باستثناى قسمتهائى كه اطلاعاتى در باب دوره ساسانى ميدهد، نميتوان جزو منابع تاريخ قديم ايران بشمار آورد. براى
روشن بودن اين نكته در مباحثى كه مربوط باسامى شاهان هخامنشى و اشكانى بوده، مانند نمونه، نوشتههاى بعض اين نوع نويسندگان را ذكر كردهايم، تا براى خواننده روشن باشد كه مآخذ آنها چه بوده. باوجوداين، چون از اين نوع كتب ميتوان اطلاعاتى راجع بدوره ساسانى تحصيل كرد، قسمتى را در اينجا ذكر و شناساندن مابقى را بجاى خود محوّل ميكنيم. اين نكته را هم بايد بدوا تذكر دهيم كه مقصود ما نوشتن شرح حال مؤلفين يا نويسندگان كتابهاى مزبور نيست، زيرا اين كار مستلزم كتابى است مخصوص. مرام ما فقط اين است كه بمناسبت ذكر كتابى در جاى خود معلوم باشد آن كتاب ازكى است، در چه زمان نوشته شده و مؤلف آن از چه سخن رانده. مؤلفين كتب مذكوره بترتيب تاريخ زندگانىشان اينهايند:
ابن مقفّع
ابو محمد عبد اللّه بن المقفع الكاتب. اصلا ايرانى و از اهل خوزستان بود، در سنه ۱۰۶ هجرى متولد و در بصره بزرك شد. چون پدرش زرتشتى بود، ابن مقفع هم بيشتر عمر خود را در اين مذهب گذراند. اسم ايرانى او را (روزبه) و كنيهاش را (ابو عمرو) نوشتهاند. در كهولت مسلمان شد، ولى باطنا زرتشتى بماند. او اوّل كسى بود كه منطق را براى ابو جعفر منصور ترجمه كرد «۱». ترجمه كليله و دمنه از پهلوى بعربى نيز از كارهاى او است و در مصر، هند، اروپا و جاهاى ديگر مكرّر بطبع رسيده.
تأليفات زياد دارد كه از جمله الدّرة اليتيميّه فى طاعت الملوك» است. نويسندگانى، مانند ابن النديم و ديگران، زياد از او نقل قول كردهاند و اطلاعاتى كه ميدهند براى دوره ساسانى گرانبها است. نوشتهاند كه بامر منصور خليفه عباسى (۱۳۶- ۱۵۸ هجرى) و بدست سفيان حاكم بصره كشته شد «۲».
جاحظ
ابو عثمان عمرو بن بحر الكنانى البصرى معروف به جاحظ.
در حوالى ۱۶۰ هجرى در بصره تولد يافت و در آن شهر بزرك شد. كتبى زياد، كه از سريانى و پارسى ترجمه شده بود، خواند و مدتى در
______________________________
(۱- ۲)- معجم المطبوعات العربيّه و المعربّه، جزء ثانى صفحه ۲۴۹- ۲۵۰ طبع مصر ۱۹۲۸٫
بغداد بزيست. بعد ببصره مراجعت كرده در آنجا مفلوج شد و در سنه ۲۵۵ هجرى درگذشت. تأليفات زياد دارد از جمله «البيان و التّبيين» ميباشد در اين كتاب اقسام بيان و برگزيده (غرر) احاديث و خطبهها را جمع كرده. در جاهائى از اين كتاب ميتوان اطلاعاتى راجع بكتب دوره ساسانى و غيره بدست آورد.
مسعودى در مروج الذّهب او را افصح نويسندگان سلف دانسته و ابن خلدون از قول شيوخ زمان خود كتاب او را ستوده. جاهائى از اين كتاب اطلاعاتى زياد راجع بدوره ساسانى ميدهد.
طبرى
ابو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن خالد بن الطبرى آملى. تولد او، چنانكه ابن النديم الورّاق در كتاب الفهرست نوشته، در آمل در سنه ۲۲۴ و وفاتش در بغداد در سنه ۳۱۰ هجرى بود. تحصيلات خود را در بغداد كرد و در شام، مصر، عراق، بصره، كوفه ورى اسناد كتاب خود را راجع بتاريخ بدست آورد. اين كتاب موسوم است به «تاريخ الرّسل و الملوك»، بعضى «تاريخ الامم و الملوك» نوشتهاند. اسلوب كتاب سالنامهنويسى است، يعنى وقايع سنوات را، چنانكه موافق روايات باو رسيده، مرتبا يكى پس از ديگرى ضبط كرده. نوشتههاى او راجع بايران قديم در زمينه داستانهاى ما است، ولى راجع بدوره ساسانى حاوى اطلاعاتى زياد و مفيد است. مضامين تأليفات او را راجع بدوره ساسانى نلدكه، محقق آلمانى، بضميمه تتبّعات خود بطبع رسانيده.
بلاذرى
ابو العباس احمد بن يحيى بن جابر بن داود البلاذرى البغدادى (بعضى كنيه او را ابو الحسن و ابو جعفر و ابو بكر نيز نوشتهاند). در بغداد نشوونما كرد. شاعر، نويسنده و مترجم كتب پارسى بعربى بود. سال وفاتشرا در ۲۷۹ هجرى قمرى، ميدانند. ياقوت هنرمندى و فضل او را ستوده.
از تأليفات او «النّساب الاشراف و اخبارهم» و «فتوح البلدان» معروفاند. صاحب كشف الظّنون اسم كتاب آخريرا «كتاب البلاد و فتوحها» نوشته. اين كتاب اطلاعاتى زياد راجع بخراج، عطاها، مهرها، نقود، خطوط و غيره ميدهد و راجع بدوره ساسانى اطلاعاتيرا حاوى است. ابن النديم صاحب كتاب الفهرست گويد،
كه جدّش جابر بلاذر آشاميد، بىآنكه خاصّيّت آنرا دانسته باشد، «۱» و بيمار شد، اين است كه معروف ببلاذرى گرديد.
ابن خرداذبه
عبيد اللّه بن احمد بن خرداذبه. در ۲۱۱ هجرى تولد يافت و در ۳۰۰ هجرى درگذشت. در ابتداء زرتشتى بود و بعد بدست برامكه مسلمان شد. از تأليفات او «المسالك و الممالك» است، كه از ممالك صحبت كرده و ضمنا ترتيب باج و خراج دولت عباسى را در قرن سوّم هجرى و نيز وسائل وصول آنرا نموده. اين كتاب اطلاعاتى را راجع بدوره ساسانى حاوى است.
دينورى
احمد بن داود بن ونند ابو حنيفه دينورى. وفاتش در ۲۸۲ يا ۲۹۰ هجرى بود. از تأليفات او «اخبار الطوال» است، كه شرح وقايعرا از آدم تا آخر سلطنت يزدگرد نوشته و از ملوك قحطان، پادشاهان روم، ترك و نيز خلفاء تا آخر ايام المعتصم سخن رانده.
حمزه اصفهانى
حمزة بن الحسن الاصفهانى در ۲۷۰ هجرى در اصفهان تولد يافت. سال وفاتش محققا معلوم نيست و گمان ميكنند، كه بين ۳۵۰، ۳۶۰ هجرى درگذشته از تاليفات او «تاريخ سنى ملوك الارض و الانبياء» است، كه راجع بدوره ساسانى اطلاعات گرانبهائى ميدهد.
ابن النّديم
ابو الفرج محمد بن اسحق بن ابى يعقوب النديم الورّاق. در ۲۹۷ هجرى متولد شد، ولى در باب تاريخ فوتش روايات مختلف است، چنانكه سنه ۳۷۸ و ۳۸۵ و ۳۹۲ هجريرا ذكر كردهاند. از تأليفات او «كتاب الفهرست» است و، چنانكه ابن النّجار از قول مؤلف ذكر كرده، اين كتاب در ۳۷۷ باتمام رسيده. كتاب مزبور حاوى اطلاعات مبسوطى است راجع بكتب و خطوط دوره ساسانى. اين كتاب را «فهرس العلوم» نيز ناميدهاند.
مسعودى
ابو الحسن على بن الحسين المسعودى الشافعى تاريخ تولدش درست معلوم نيست. گويا در اوّل قرن سوّم هجرى بوده.
______________________________
(۱)- اين درخت از درختان بزرگ هند است، ميوهاى ميدهد، كه معروف بحب الفهم است و در طب استعمال ميشود. بزبان لاطين درخت مزبور را (Anacardia( نامند.
در بغداد بزرگ شد، در مصر و ممالك غرب سياحت كرد و بعد بپارس رفته در اصطخر اقامت گزيد. پس از چندى بهند و نيز بچين درآمد و از آنجا تا جزيره ماداگاسكار رفت.
بالاخره بآذربايجان، گرگان، شام و فلسطين سفر كرد و در سنه ۳۴۵ يا ۳۴۶ درگذشت.
از تأليفات او «كتاب التنبيه» است و نيز «مروج الذّهب و معادن الجواهر»، كه راجع بايران قديم در زمينه داستانهاى ما نوشته شده، ولى راجع بدوره ساسانى حاوى اطلاعات مفيدى است.
اصطخرى
ابو اسحق ابراهيم بن محمد الفارسى الاصطخرى در اصطخر تولد يافت و بزرگ شد. در ۳۲۹ هجرى بسياحت شروع كرده ممالك را از هند تا اقيانوس اطلس ديد. از تأليفات او «صور الاقاليم» است و «مسالك الممالك»، كه اطلاعات جغرافيائى ميدهد و از جمله براى دوره ساسانى هم مطالعه كتابش مفيد است.
ابو الفرج اصفهانى
على بن الحسين بن محمد بن الهيثم عبد الرحمن بن مروان بن الحكم القرشى الاموى الكاتب الاصفهانى البغدادى. در اصفهان تولد يافت و در بغداد نشوونما كرد. در تاريخ، انساب، شعر، آهنگها و الحان متبحّر بود. از تأليفات او كتاب «اغانى الكبير» است، كه راجع بموسيقى است و اطلاعاتى راجع بدوره ساسانى ميدهد. كتاب اغانى را ابو الفرج بعضد الدوله ديلمى هديه كرد و او هزار دينار بوى داد. صاحب بن عباد، چون اين بشنيد، گفت براى چنين كتابى اين مبلغ خيلى كم است. علّامه حلّى در قسم دوّم خلاصه گويد ابو الفرج شيعه زيدى بود. بعض نويسندگان ديگر، مانند صاحب روضات الجنان، نيز او را از علماء شيعه دانستهاند.
ابن حوقل
ابو القاسم محمد بن حوقل البغدادى الموصلى از نويسندگان قرن چهارم هجرى است. از ۳۲۰ تا ۳۴۸ بسياحت در مشرق، جزيره سيسيل (صقليّه) و اندلس پرداخت. كتابش، كه راجع بتوصيف شهرهاى معتبر قرون اسلامى است، «المسالك و الممالك و المفاوز و المهالك» نام دارد. اين كتاب مانند كتاب اصطخرى است، ولى پس از مطالعه آن از كتاب ابن حوقل چيزهاى كمى بر اطلاعات خواننده مىافزايد. در توصيف بلاد چيزهاى زياد نوشته، ولى اسامى را غالبا ضبط نكرده، از بعض بلاد مهمه چيزى نگفته يا كم گفته و عرض و
طول را مبهم گذارده. كليّة نوشتههاى او عارى از اغلاط و اوهام نيست.
ابو ريحان بيرونى
محمد بن احمد البيرونى. در خوارزم تولد يافت و در سن ۷۷ سالگى درگذشت. تاريخ وفاتش محققا معلوم نيست.
حاجى خليفه شش سنه را از ۴۲۳ تا ۴۵۰ هجرى قمرى ذكر كرده. از تأليفات او «آثار الباقيه عن القرون الخاليه» است، كه راجع باطلاعات هيئتى و نجومى و سال شماريهاى ملل قديمه نوشته. اين كتاب داراى فهرستهائى است از سلسلههاى پادشاهان قديم مصر، كلده، آسور، ايران، مقدونيه، روم و غيره. قسمتهائى از فهرستها از مدارك غربى است، ولى بعض اسامى تصحيف شده و ديگر اينكه ابو ريحان بعض پادشاهان مملكتى را بمملكت ديگر برده و در ذكر اسامى ترتيب تاريخ را رعايت نكرده. معلوم است، كه اين نوع نواقص از مداركى بوده، كه ابو ريحان در دست داشته، نه از خود او. باوجوداين كتابش براى متتبّع مفيد است.
كتاب ديگر او موسوم بكتاب الهند مىنمايد، كه در دوره ساسانى ايرانيان چه چيزهائى از هند اقتباس كردهاند.
ثعالبى
ابو منصور عبد الملك بن محمّد بن اسمعيل الثعالبى. از اهل نيشابور و معاصر سلطان محمود غزنوى بود. كتاب خود را موسوم به «غرر اخبار ملوك الفرس و سيرهم» براى برادر پادشاه مزبور، ابو المظفر نصر بن ناصر الدين، نوشت (شاهزاده مذكور، چنانكه مير خوند گويد، در ۴۱۲ هجرى درگذشته).
اين كتاب كاملا در زمينه داستانهاى ما نوشته شده و با جزئى اختلافاتى همان مضامين شاهنامه است. بنابراين براى تاريخ در عداد منابع نمىآيد، ولى براى تتبّع در داستانها مفيد است. ثعالبى تأليفات ديگر نيز دارد، كه ذكرش در اينجا خارج از موضوع است. مدت زندگانى او را بين ۳۵۰ و ۴۲۹ هجرى نوشتهاند.
المقديسى
المطهر بن طاهر المقديسى. بعضى المطهر بن المطهر بن المقدّسى نوشتهاند.
از علماء اواخر قرن چهارم هجرى بود. در باب كتابيكه موسوم است به «البدء و التاريخ» و باو نسبت ميدهند، عقايد مختلف است، زيرا بعضى آن را از ابو زيد بلخى ميدانند ولى كلمان هووار «۱» مستشرق فرانسوى عقيده داشت، كه اين كتاب از
______________________________
(۱)-Clement Huart .
مقديسى است و در سنه ۳۵۵ هجرى تأليف شده. كتاب مزبور راجع بابتداء خلق، وقايع امم و تواريخ پادشاهان و خلفا تا زمان مؤلف است.
حمد مسكويه
احمد بن محمد بن يعقوب الخازن الرازى. بعضى او را ابن مسكويه ناميدهاند. چنانكه نوشتهاند زرتشتى بود و بعد مسلمان شد.
از جهت درستى، امانت و فضل در نزد عضد الدوله ديلمى مقرّب و خزانهدار او گرديد.
از تأليفات او كتاب «تجارب الامم و تعاقب الهمم» است كه راجع بدوره ساسانى اطلاعاتى گرانبها ميدهد. مؤلف از طوفان نوح شروع كرده و در سنه ۳۶۸ هجرى بوقايع نويسى خود خاتمه داده. در باب اسم او بعضى عقيده دارند كه ابن مسكويه بوده، چنانكه آل بويه را هم آل بويه دانند.
ابن اثير
ابو الحسن على بن ابى الكرم الشيبانى معروف به ابن اثير. از اهل جزيره عمر (بالاى موصل) بود. از تأليفات او «تاريخ كامل» يا «كامل التواريخ» است، كه وقايع عالم را از عهود قديمه تا ۶۲۸ هجرى نوشته.
اسلوب كتاب همان اسلوب طبرى است و سالنامهنگارى. نوشتههاى او راجع بايران قديم در زمينه داستانها است، ولى راجع بدوره ساسانى اطلاعاتى ميدهد و ديده ميشود، كه مؤلف از طبرى خيلى استفاده كرده.
ياقوت
ابو عبد اللّه ياقوت بن عبد اللّه الرومى الجنس الحموى الملقب بشهاب الدين.
در بلاد روم توّلد يافت (در كجا؟ معلوم نيست). تاجرى موسوم بعسكر بن ابى نصر حموى او را در صغر سنّ خريد و، چون بىسواد بود، ياقوت را بدفتردارى گماشت. بعد كه او بزرگ شد، بامر آقايش به عمان، كيش و امثال اين نواحى براى تجارت مسافرت ميكرد.
در ۵۹۶ از آقايش جدا شد و مستقلا بتجارت پرداخت. بعد بدمشق رفت و، چون بغض بامير المؤمنين على بن ابيطالب (ع) ميورزيد، مجبور شد از آنجا فرار كرده بموصل برود. پس از آن به اربيل و خراسان درآمد و مدتها در مرو سكنى گزيد. زمانيكه در خوارزم بود، با خروج مغول و تاتار مصادف شد (۶۱۶ هجرى).
بر اثر آن فرار كرده بموصل رفت، پس از چندى به سنجار درآمد و از آنجا بحلب رفته ظاهرا در اين شهر فوت كرد. مدت زندگانيش را ابن خلكان بين ۵۷۵ و ۶۲۶
هجرى نوشته. از تأليفات ياقوت معجم البلدان بيشتر معروف است. اين كتاب، كه در جغرافيا نوشته شده، در ۶۲۱ باتمام رسيده. جزو ششم كتاب مشتمل بر فهرست قبايل و اسماء اشخاص زيادى است از مرد و زن و عده اسامى را ۱۲ هزار نوشتهاند.
اگرچه اين كتاب راجع بجغرافياى قرن ششم و هفتم هجرى است، باوجوداين براى ايران دوره ساسانى هم ميتوان استفادههائى از آن كرد.
ابن عبرى
گريگوريوس ابو الفرج بن هرون النصرانى مشهور به ابن عبرى در ملطيه در ۶۲۳ هجرى تولد يافت. در ۶۴۳ بواسطه استيلاى مغول بانطاكيّه و بعد به طرابلس رفت و چندى بسمت اسقف «۱» در دمشق بود. پس از انقراض دولت عباسى در ارمنستان سكنى گزيد و چند دفعه مورد توجه هلاكو خان شد. فوتش در مراغه در ۶۸۵ هجرى روى داد. كتاب مختصر الدّول از تأليفات او است.
چون زبان يونانى و سريانى ميدانست از مدارك غربى استفاده كرده (ولى بطور ناقص).
راجع بايران قديم در بعض موارد نفوذ داستانهاى ما حس ميشود.
ابو الفداء
اسمعيل بن على بن محمود بن عمر بن شاهنشاهى بن ايوب الشافعى. اصلا كرد و از امراء ايّوبى بود. بمناسبت اينكه ملك ناصر بن قلاوون او را ملك حماه كرد لقب الملك المؤيّد داشت. در دمشق در ۶۷۲ تولد يافت و در حوالى ۷۳۲ درگذشت. از تأليفات او «تقويم البلدان» است، كه در جغرافيا نوشته و «المختصر فى ا خبار البشر» كه راجع بتاريخ عهود قديمه و قرون اسلامى است تا حوالى ۷۰۶ هجرى.
ابن خلدون
ولى الدين عبد الرحمن بن محمد بن خلدون التونسى الحضرى الاشبيلى المالكى. او در ۷۳۲ هجرى در تونس تولد يافت و در سنه ۷۸۴ از آنجا بقاهره رفته بامر سلطان برقوق قاضى القضات گرديد. بعد بشام رفت، و، زمانيكه امير تيمور لنگ آنشهر را گرفت، امير شد. سپس باجازه او بقاهره مراجعت كرد و در آنجا درگذشت. از تأليفات او مقدمه ابن خلدون است، كه در سنه ۷۷۹ هجرى باتمام رسيده و معروف ميباشد. تأليفات ديگر او راجع بتاريخ عمومى نيز گرانبها و از جمله براى دوره ساسانى هم مفيد است. ابن خلدون مورّخى است نقّاد و جهات وقايع را روشن كرده.
______________________________
(۱)-Episcope .
ابن بطوطه
شرف الدين ابو عبد اللّه بن عبد اللّه بن محمد بن ابراهيم بن يوسف اللواتى ثم الطنجى المعروف بابن بطوطه. در طنجه تولد يافت و در سنه ۷۲۵ بسياحت در عراق، مصر، شام، يمن، هند، تاتارستان و چين پرداخت.
بعد باواسط افريقا، سودان و اندلس رفت، سپس بمغرب درآمد و نزد سلطان ابى عنان از ملوك بنى مدين مقرّب شد. نتيجه مسافرتهاى او كتابى است موسوم به «تحفة النظاير فى غرائب الامصار و عجائب الاسفار»، كه اطلاعات گرانبهائى راجع بجغرافياى آنزمان ميدهد و براى متتبّع در جغرافياى ايران از دوره ساسانى نيز مفيد است.
مجله تاریخ
پیچ اینستاگرام مجله تاریخ
منبع: تاریخ ایران (حسن پیرنیا)